Monday, May 26, 2014

رسوبات ذهنی و بحرانهای رفتاری/ عباس لسانی

« حالات ذهنی نابهنجار ارثی اند؛ این حالات ذهنی یا فرد را به سمت جرم سوق می دهند یا مسائل و معضلاتی در فرآیند اجتماعی شدن ایجاد می کنند » 

هانس آیزنک (1964 (Eysenck

با نگاهی بر تعاریف "فرهنگ " از دیدگاه جامعه شناسان و اندیشمندان مختلف، می توان بر این باور رسید که فرهنگ،پدیده و فرایندی است تاریخی- اجتماعی، که قابلیّت تغییر و شکل پذیری داشته و هچنین عامل وراثت نیز تاثیراتی   بر فرهنگ عمومی (مادی-معنوی) هر جامعه را دارا می باشد.

با تعمیم این قاعده بر جوامع مختلف بشری، تکثر و تنوع فرهنگی جوامع را نه به کل متأثر از نوع نژاد یا ژنهای سوار بر کروموزومها، که تکوین یافته از روند و پروسه ی تاریخی هر ملت خواهیم یافت. که به مثابه حافظه ی تاریخی ملل، با عوامل مختلف انتقالی اعم از کتبی - شفاهی - رفتاری و وراثتی از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و در «رفتارهای اجتماعی» هر جامعه انعکاس و به عنوان «میراث اجتماعی» شناخته می شود.

تاریخ ، که منشأ، بستر و عامل اصلی تطور تمدن و فرهنگ جوامع بشری به حساب می آید، خود متأثر از دو عامل اصلی، طبیعی (جغرافیا و اقلیم)، و غیر طبیعی (انسان؛ استعداد و خلاقیت های او) می باشد. دو عاملی که از بدو پیدایش انسان بر روی  کره ی خاکی، تأثیرات کلانی را بر روند و شکل گیری پروسه های تاریخی جوامع مختلف بشری در جای - جایِ این تک نگین منظومه ی شمسی داشته اند.

تأثیرات کلانی که موجب فراز و فرود ها - کامیابی  و نا کامی های تعیین کننده در عرصه های اقتصادی (بهره گیری ازمنابع طبیعی و شیوه ی تولید با توجه به کمبود آب و کثرت زمین)، سیاسی (نوع سیستم حکومتی) و اجتماعی ( سیویلیزاسیون و تطور فرهنگی) بوده و به رغم "همگونگی ها"، زمینه ساز تکثر، اختلاف و تنوع فرهنگی در میان اقوام و ملل مختلف گردیدند.

همین عوامل در میان گروههای مختلف اجتماعی، منجر به بروز هنجارها و ارزشهای اجتماعی متنوعی شدند که ضمن تجمع «ویژگیهای فرهنگی» مختلف در محیطهایی خاص و متفاوت، «مجموعه های فرهنگی» مجزائی پدیدار گردید که با انگاره ها و احساسات نزدیک به هم، «حوزه ی فرهنگی- تمدنی» مشخصی را به وجود می آورند. به مانند حوزه ی تمدنی – فرهنگی عظیم و گسترده ی" شرق "، شرقی که گهواره ی تمدن بشری نیزخوانده می شود. سرزمینهایی که در روزگاران باستان، خاستگاه علوم مختلفه بودند، به عللی چند، ازجمله : « شیوه ی تولید آسیایی » ، « دسپوتیسم  یا استبداد شرقی » ،   « سُنن اجتماعی خاص » و « وابستگی » از موقعیت پیشتاز خود در قافله ی پیشرفت جوامع جهانی بازماند و بر جرگه ی دنباله روان پیوست، که اختصاراً  به تاثیراتشان بر ملل شرق در ابعاد مختلف  خواهیم پرداخت که چگونه عوامل مورد بحث به مانند حلقه های زنجیر عمل نموده و شرایط رکود تمدنی- اجتماعی در آسیا را فراهم آوردند.

"شیوه ی تولیدی"[1]که به دلیل دارا بودن شاخصه ها و ماهیت ایزولاسیونی خود به لحاظ  اقتصادی - اجتماعی  خصوصاً در مناطق روستایی، موجب "فرو رفتن"[2] آنان در خود و سُنتهای خود بوده و همچنین عامل پیدایی یا تشدید "سُنن اجتماعی" مختلف از جمله: « پدر سالاری » که دسپوتیزم یا استبداد را در درون جامعه ی کوچک یعنی خانواده نهادینه نمود و با تعمیم و گسترش آن بر جامعه ی بزرگ، سیستم حاکمیتی« پاتریمونیالیستی» یا همان "پدر سالاری" حکومتی ، روح استبداد گری و استبداد پذیری را به جزئی لاینفک از فرهنگ عمومی ملل شرق در آورد و با تداوم آن طی قرون و اعصار، روح خود کم بینی - تسلیمیّت و به تبع آن روح بردگی را بر جوامع مختلف آسیایی حاکم نمود که یکی از نتایج آن، انفعال در مقابل نفوذ و هجوم سیاسی- فرهنگی و اقتصادی دنیای غرب بود که راه  را برای استعمار و استثمار این ملل، هموار نمود و نتیجه ای جز «وابستگی» برای جوامع شرق در بر نداشت، اینها و علل دیگری چند، باعث عقب ماندگی دنیای شرق در عرصه های مختلف بوده و مُمَیّزه ی جامعه شناختی و روان شناختی آن از جوامع غربی را پدیدار ساخته است.

در نگاه و بررسی کلی بر شاخصه های مدنی – فرهنگی، ملل شرق مشترکاتی عمده و کلی با یکدیگر دارند.اما با مُداقّه بر اجزاء آن، تنوع  و تکثُر فرهنگی و سُنّتیِ بسیاری را نیز شاهد خواهیم بود که نشأت گرفته ازباورهای فرهنگی - دینی و ایدئولوژیک و همچنین موقعّیت جغرافیایی- سیاسی جوامع مختلف آسیایی می باشد.

مواجهه و عکس العملهای مختلف و متنوع ملل، با پدیده ی دیر پای استبداد و مسئله ی «وابستگی» که خود از علل اصلی هژمونی اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و نظامی ِ دنیای غرب- بر جوامع شرقی بود، مبیّن روح یا فرهنگ حاکم بر هر جامعه ای می باشد، که خبر از حدّت تاثیر عوامل فوق الذکر در کوران حوادث تاریخی بر آن جامعه را دارد.

پدیده ای ( روح حاکم یا فرهنگ ) متشکل از مجموع عناصر عینی و ذهنی، که از سرچشمه ی تاریخ آغاز گشته و در بستر سازمانهای اجتماعی جریان یافته، از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و به عنوان میراث اجتماعی- فرهنگی، جوامع امروزین را- تحت تاثیر اجتناب ناپذیر خود قرار داده است.  به نظر نگارنده، نقد فرهنگ و آداب گذشته ی ملل و یا جوامع بشری- در خارج از ظرف زمانی آن، کاری است عبث، اما پالایش نمودهای عینی و رسوبات ذهنی ِ نا مطلوب آن، نه تنها غیر ممکن نمی باشد بلکه برای تمامی جوامع امروزین الزامی و ضروری است، که در صورت عدم پرداخت مو شکافانه از سوی مولدین اندیشه یا همان روشنفکران جوامع مختلف، بدون شک نه تنها سیر سیویلیزاسیونی جوامع بسیار کند و بی قواره خواهد بود بلکه باعث تشدید تاثیرات سوء بر فرایند مدرنیزاسیون، در پروسه ی گذر از اعصار مختلف از جمله در مقاطع بسیار حسّاس دوران گذار از سنّت به مدرنیته و یا از مدرنیته به پسا مدرن به دلیل تزلزل هنجارها و معیارهای گذشته و عدم جایگزینی هنجارهای مناسب و معاصر، شاهد ظهور  معضلات و حتی بحرانهای جامعه شناختی  و روانشناختی ناشی از تضادهای رفتاری – روانی  در جوامع خواهیم بود، از آن جمله می توان بر پدیده ی "آنومی"[3] اشاره نمود ، که خود یکی از علل اصلی پدیداری معلولی بس ویرانگر به نام "نیهیلیسم" یا پوچ گرایی می باشد .

کم نیستند نمونه هایی از این دست در سرزمینهای شرق و حتّی جهان سومی که علی رغم ظاهری مدرن و برخوردار از مظاهر مدرنیته ماهیتی دیگرگون دارند، چنانکه در روابط اجتماعی افراد جامعه با یکدیگر- روابط درون خانواده- روابط گروههای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، طبقات و اقشار مختلف باهم و برهم و در نهایت رابطه ی تمامی آنان با حاکمان، نشانگر ماهیت متفاوت آن با صورت های ظاهری جوامع می باشد که « رفتارهای اجتماعی » آنان تمایل وافری بر الگوهای رفتاری اسلاف خود دارند اما با اَشکالی نوین. اگر در جوامع ابتدائی شاهد سیستم پدرسالاری یا مادر سالاری در متن خانواده هستیم امروزه نیزهرچند در مواردی نشانه های کم رنگ شدن آن سنّت کهن ملموس است اما تا حذف کامل و ماهُوی آن از متن خانواده ها فاصله ی زیادی داریم زیرا شاهد پیدایش پدیده یا جایگزین هایی با اَشکال مختلف، همانند : زن سالاری -  فرزند سالاری و دیگر سالاری ها ، در درون جامعه ی کوچک می باشیم که گویای تداوم و جریان روح استبداد گری و استبداد پذیری در درون هسته ی مرکزی اجتماع می باشد.

چنانکه در قرون گذشته پدر خانواده را خارج از محیط خانه (موضع ضعف) در مقابل ظلم  و استبداد حاکمان و اربابان، مطیع، متحمل و خنثی می بینیم، اما در درون خانواده ( موضع قدرت) به همان اندازه خشک، متعصب، بی رحم، جابر، پرخاشگر و مستبد می یابیم. نمود اجتماعی  این واقعیت را می توان در روابط تمامی طبقات، اقشار، گروهها و سازمانهای اجتماعی- سیاسی ( رابطه ی: ارباب رعیتی ) و همچنین در میان فِرَق، مذاهب و نحله های فکری – ایدئولوژیکی؛  به صورت ( رابطه ی: مراد و مریدی) شاهد بود.

با نگاهی گذرا بر اوراق تاریخ معاصر در جغرافیای سیاسی ایران و بالحاظ سطور فوق، امروزه نیز استبداد و استبداد پذیری را در میان تمامی اقشار و آحاد جامعه می توان به عینه شاهد بود. که اینان همه، باقیمانده ی افکار و سُننی است که به واسطه ی رسوبات ذهنی، از دورانهای مختلف بالاخص دوران انحطاطی فئودالیته یا به تعبیری دقیقتر " شبه فئودالیته "[4]  به جوامع  معاصر انتقال یافته است، چنانکه اگر جنبشی مردمی و ضدّ استبدادی سر بر آورد و با شعارهای عدالت طلبی – آزادی خواهی – تجدد طلبی و... بر مستبدی غالب  گشت و نخبگان جنبش را بر اریکه ی قدرت نشاند، دیری نپایید که با تثبیت قدرت، همانان-  به خود کامگانی قهار مبدّل گشته و دمار از روزگار همان توده ای که عامل به قدرت رسیدن آنان بوده اند را در آوردند. این واقعیت نه تنها در مرحله ی اثبات قدرت، که در مرحله ی نفی نیز کارکرد دارد. تجربیات بشری نشان داده است برای بالا بردن قدرت مانور و تاثیر گذاری  در نفی قدرت حاکم، انسجام و سازماندهی، یکی از اساسی ترین ابزارهایی است که نافیان قدرت، با لحاظ شرایط عینی و ذهنی هر جامعه، از آن بهره جُسته اند، اما به دلایلی چند، و تحت تاثیر موارد فوق الذکر، معمولاً از حصول نتایج مطلوب باز مانده اند.

تحزّب که یکی از انواع سازماندهی های اجتماعی – سیاسی جوامع بشری می باشد، عمدتا  پدیده ی جوامعی است که به لحاظ فلسفی، جامعه شناختی و روشنگری از عقبه ای مستحکم برخوردار بوده و دمکراسی را کسب نموده اند. یعنی؛ این پدیده محصول سیر طبیعیِ نظری و عملیِ آن جوامع می باشد. حال آنکه، اگر به تقلید یا تحت تاثیر جوامع دمکرات، مدرن و توسعه یافته (به لحاظ سیاسی- اجتماعی)، تشکل یا احزاب سیاسی ای  در جوامع فاقد شاخصه و موئلفه های فوق الاشاره، به  وجود آمد، فارغ از اساسنامه و مرامنامه های ویترینی، معمولاً در اولین فرصت مناسب با زیر پا نهادن یکی از اصول اولیّه  و اساسی تشکّلهای سیاسی – اجتماعی، یعنی « سانترالیسم دموکراتیک» روابط میان اعضا و هیّت مدیره با چرخشی صد وهشتاد درجه ای مبدل به رابطه ی ارباب- رعیتی گشته و زمینه را برای ایجاد دیکتاتوری جمعی یا همان هژمونی اولیگارشی فراهم آورد و بدین ترتیب بستری مناسب برای ظهور دیکتاتوری فردی که مصداق و مثالهای فراوانی را در بستر تاریخی جهان و منطقه می توان بر آن یافت،  گردید.

 با تأکید و یاد آوری تأثیرات غیر مستقیم، امّا اساسی رسوبات ذهنی- ژنتیکی افراد، در بروز "اگوسانتریسم" یا خود مداری [منفی]، که مانع اساسی هر نوع "کالکتیویسم" یا جمع گرایی [مثبت] می شود- تاثیرات مستقیم انواع سیستمهای حکومتی توتالیتر که بر آمده و لازمه ی دوام و بقای سیستمهای دسبوتیستی می باشند را نباید از یاد بُرد. وجود جوّ پُلیسی و امنیتی در جوامع  غیر دموکراتیک، با حاکمان تمامیّت خواه، فضا را برای تنفس مخالفین آلوده نموده و روابط لزوماً دموکراتیک درون تشکیلاتی را به بهانه ی مخفی کاری های گروهی در مقابل نفوذ نیروهای امنیتی، کاملاً بسته نگه می دارد و گردش اطلاعات و آزادی روابط را مُختلّ کرده، دچار تمرکزگرایی شدید می نماید و بستری مناسب برای خود کامگی های درون تشکیلاتی فراهم می آورد که لایه های زیرین هِرَم را به مرور بر اطاعت محض سوق داده و هر گونه اعتراض به خود کامگی در رأس هِرَم را با چوب خیانت سرکوب و یا به سکوت وا می دارد. عوامل  فوق الذکر، نه تنها به خودی خود مانع از تشخیص و پیشگیری خطراتی است که هر گروه یا سازمانی را در راه رسیدن به آرمانهای خود تهدید می کند بلکه مولّد  یا موجب آفت هایی بس ویرانگر است، آفت هایی از قبیل : بروکراسی شدید و خشک - انحرافات استراتژیک- اتخاذ متد و یا تاکتیکهای غلط  از سوی سیاست گذاران سازمان– سئکتاریسم و ارجحیت دادن منافع تشکیلاتی بر منافع آرمانی یا ملی – سهولت نفوذ نیروهای امنیتی و در حد غیر ممکن بودن شناسایی و خنثی نمودن آنان (به دلایل فوق الذکر و دلایل دیگری چند که خود مقال و مجالی دیگر می طلبد) -  تحت کنترل در آمدن برخی از نیروها، بالاخص نیروهای تاثیر گذار در تشکیلات، با حربه ی تحمیق، تطمیع ، ارعاب و... نهایتاً در اکثر موارد مدیریت تشکّل توسط حاکمییت. [5]  البته  روی  دیگر این سکه، شخصیت پرستی و قائل بودن قابلیتهای شخصیتی خارق العاده در اشخاصی است که خود نیز وجود توانایی های مورد انتظار  از سوی مریدان[6]  را در خود باور ندارند، اما با تکرار و اصرار مریدانی که تحقق توهمات و آرزوهای جاه طلبانه ی خود و همچنین استحکام و دوام  اعتبار و موقعیت کاذب خویش را در بزرگنمایی مراد خود می بینند، دچار خود شیفتگی، خود خواهی و توهم شده و به تبع آن، توان نگاه از زوایای مختلف بر اوضاع و واقعیات را از دست می دهند. که همین امر باعث خطاهای فاحش در تحلیل مسائل شده، و منجر به اشتباه محاسباتی در بر آورد معادلات مختلف می شود و بدین ترتیب ضرباتی معمولا جبران ناپذیر بر آرمانهای ملتی ستمدیده،  با ایجاد انحرافاتی عدیده  در مسیر مبارزاتی حرکتهای اجتماعی وارد می آورند. که مهمترین پادزهر این سموم خطرناک همانا معیار قرار دادن افعال، رفتار و خروجی آنان است که بدون آگاهی لازم از امور و دارا بودن شخصیت مستقل و آزاده، نیل به این مهم امکان پذیر نخواهد بود.

اینان گوشه ای از علل و عواملی هستند که دور تسلسل باطلِ استمرارِ استبداد را در جوامع امروزین شرق، به رغم مبارزات طولانی برای ایجاد دموکراسی، ممکن ساخته اند . چنانکه مُقدمتاً اشاره شد ،شرایط ( همگونگی  یا  ناهمگونی ) و موقعیت ( غالب یا مغلوب ) گروههای انسانی، تاثیر گذاری و تاثیر پذیری از همدیگر رامتفاوت می سازد. یعنی به لحاظ روانشناختی و رفتارشناختی ، آنان را در مسیرهایی متخالف قرار داده و ارزشهای فرهنگی، اعم از مادی و معنوی و هنجارها و ناهنجاریهای اجتماعی آنان را متناسب با موقعیت شان شکل می دهد. چنانچه در بررسی  فرهنگ ملل غالب و مغلوب ، خصایص و ویژگی های فرهنگی – مدنی آنان، همچنین تصور و تلقی از خود و از دیگران، و دیگران از آنان، تفاوت فاحشی آشکار می گردد.

در این بین سیاستگذاران ملل غالب که خود، بر آمده - حامل- عامل و حاصل ویژگی های مدنی – فرهنگی ملل غالب هستند برای حفظ  و دوام سلطه ی سیاسی ، نظامی و فرهنگی بر سرزمینهای تحت اشغال خود، با ایجاد مکانیزمی ویرانگر، طرحهای غیر انسانی و بیرحمانه ای را با هدف حذف ماهُوی ملل مغلوب، برنامه های کوتاه مدت و بلند مدتی را اعمال، و زمینه را برای استحاله ملی فراهم نموده و تا نابودی کامل ملت مغلوب، موتور ماشین استحاله را هچنان گرم نگه میدارند.

1) فرهنگ خاص علوم سیاسی ، حسن علیزاده – ص 214

2) جامعه شناسی سیاسی، موریس دوورژه – ص 50

3) جامعه شناسی ،آنتونی گیدنز -  ص 300،  مفهوم  آنومی را نخست امیل دورکیم مطرح کرد . سخن دورکیم این بود که هنجارها و معیارهای سنتی در جوامع مدرن متزلزل می شوند بی آنکه هنجارها و معیارهای تازه ای جای آنها را بگیرند. هر گاه که  معیارهای روشن و شفافی برای هدایت رفتارها در حوزۀ معینی از زندکی اجنماعی وجود نداشته باشد ، آنومی پدید می آید به اعتقاد دورکیم، در چنین اوضاع و احوالی مردم احساس بی هدفی و اضطراب می کنند.

(4 تضاد دولت و ملت، محمد علی همایون کاتوزیان – بخش اول) ویژگی های علمی نظریه ی حکومت خودکامه.

5) بدون تردید فعالان صادق،با ایمان و خستگی ناپذیر حرکت ملی آذربایجان به رغم وجود خطرات و تهدید های فوق الذکر و همچنین  مجهول و ناشناخته که در کمین حرکت ملی هستند، با تکیه بر تجربیات تاریخی، بالاخص وقایع چند دهه ی اخیر و همچنین با تلاش برای ارتقاء و توسعه ی بلوغ سیاسی – ملی خود و جامعه ی آذربایجانی،و بالاتر از همه با ایمانی راسخ و خلل نا پذیر به رهایی ملت آذربایجان از اسارت، بر تمامی موانع و معضلات طبیعی و صُنعی، فائق آمده و همچون گذشته کار و فعالیت های گروهی – تشکیلاتی خود را تحت هر عنوان یا قالب (با نام یا بدون نام) و با انسجام بیش از پیش و دور از رقابتهای غیر لازم و مضرّ، با به رسمیت شناختن تکثر سلایق و روشهای تاکتیکی گروههای غیر از خود و با تعامل یا حداقل تبادل اندیشه (نقد، نقد پذیری و مهمتر از همه اصلاح پذیری)،حسّ رقابت نا سالم تزریقی از سوی عاملین شوونیزم  را از تهدید به فرصت مبدل نموده و با انسجام گسست ناپذیر، بال و پرهایی برای پرواز بی نقص کبوتر آزادی آذربایجان یعنی حرکت ملی آذربایجان خواهند بود.

6) افرادی ضعیف و اوپورتونیست که قضاوتها ی خود را نه بر منطق و حقیقت واقع، بلکه  بر اساس نوع روابط و منافع جاه طلبانه ی شخصی خود بنا می نهند .

عباس لسانی / اردبیل 1393

Saturday, May 24, 2014

دونـیــا تـقــویــم‌لــری و تــورک تــقــویـمــی


بو کیتاب
PDF
فورمتینده سیزین اوچون سونولور
بو کیتابی
 PDF
فورمتینده یوکله یین

نگاهی به سیستمهای تقویمی جهان و تقویم تورکان باستان


وارلیق - yüz qırx ikinci sayısı

وارلیق

اؤزل سایی (ویژه نامه)
مجموعه مقالات دکتر جواد هیئت

جلد دوم

بو مقاله توپلوسو PDF فورمتینده سیزین اوچون سونولور
یوکله مک اوچون بو باغلانتی لارا تیکله یین

بیرینجی بؤلوم
ایکینجی بؤلوم
اوچونجو بؤلوم


بو قونو
دی 21م, 1386
ده "اورمو.بیراولمالی" وبلاگیندا پایلاش‌میش‌دی.

ناسيوناليسم ايراني

مقدمه

در رابطه با «پيدايش ناسيوناليسم » به نظر مي‌رسد پيش از آنكه ناسيوناليسم يك « پديدة تاريخي» باشد بيشتر يك مفهوم « تحليلي » است ناسيوناليسم غالباً در رابطه با دو قرن اخير ديده مي‌شود و اگر به عقب‌تر از آن نيز مراجعه مي‌شود به اين خاطر نيست كه در گذشته پديده‌اي بنام ناسيوناليسم وجود داشته است بلكه بيشتر به اين خاطر است تا بر روي بعضي پديده‌هاي تاريخي تاكيد گردد كه بعنوان مصاديق و محرك مي‌تواند كار برد داشته باشد در بررسي پيدايش ناسيوناليسم نمي‌توان به زمينه‌هاي عيني و ذهني مشخص كه پديدار كنندة ناسيوناليسم باشد اشاره كرد بلكه ناسيوناليسم پديده‌اي « مستحدثه » مي‌باشد كه در شكل گيري و بوجود آوردن آن و روح بخشيدن به آن از بعضي عناصر تاريخي و طبيعي اجتماعي استفاده مي‌شود شايد بر بعضي از عناصر مصطلح در مفهوم ناسيوناليسم همچون ملت، زبان، تاريخ و … انگشت گذشته و بگويند چگونه مي‌توان از تاريخي بودن چنين عناصري صرفنظر كرد ؟ بديهي است كه چنين عناصري در روند طبيعي حيات انسان‌ها وجود داشته و قابل انكار نيست اما اهم مطلب در اين است كه اين عناصر در يك فضاي «روش شناختي» و « معرفتي » تحت منطق اساسي « تضاد» و « تمايز» از كيفيت جديدي برخوردارگرديده است شكسته شدن شموليت كليسا و پاپ بر اثر قضايايي چند و واژگوني عبارت مسيحي آلماني، مسيحي فرانسوي و … به آلماني مسيحي و فرانسوي مسيحي و … و عطف توجه به گرايشات قومي و تلاش براي بيان و ترجمه كتب و تعاليم ديني به زبان‌هاي بومي كه چهرة بر جسته و تاريخي آن را در قالب « ژان هوسي » مي‌توان مشاهده كرد، از اين قبيل مي‌باشد.

تعريف ناسيوناليسم

با توجه‌به تحليل‌هاي نظري و تاريخي، لازم است اشاره شود كه ناسيوناليسم
Nationalism
را مي‌توان با تسامح و به شيوه و لفظ قدماي چند دهه پيش « آئين اصالت دادن به ملت و مليت گرايي » دانست با اين تلقي و تسامح نسبت به آن، ملت
Nation،
گروهي هستند كه خود را داراي پيوندها و حلقه‌هايي مي‌بينند كه اين پيوندها نسبت به ديگر حلقه‌ها، ارجحيت دارد. با اينكه ” آگاهي ” به اين پيوند و حلقه‌ها در جمله بالا مستتر بود، براي برجسته كردن آن اضافه مي‌شود كه صرف وجود پيوند كافي نبوده و تنها يك شرط لازم است. آشنايي و اذعان به آن پيوند نقش شرط كافي را دارد. در رابطه با همين پيوند و حلقه‌هاست كه مي‌توان از سابقه يكسان و مشترك تاريخي، فرهنگي، اقتصادي، زباني، نژادي و … نام برد كه بعنوان ملاط و ركن اتصال دهنده بكار مي‌روند.

دركل هر ملتي با توجه به دو رويكرد اساسي، اقدام به آميزه تعدادي از ملاط و ركن‌ها براي معرفي و توضيح ملت خود استناد مي‌كنند.

1-ناسيوناليسم مبتني بر رهيافت ايدئولوژيكي و رويكرد ملت سازانه

انديشه‌اي كه در اين راستا براي ساختن چهارچوب ملي جاري و فعال است از يك انگيزه قوي براي تعريف مجدد ملت خود برخورداراست قبل از هر چيز بايد عناصري از « هويت جمعي » بر اساس معيارهاي مفروض و پذيرفته شده انتخاب، تعريف و تحويل گردد براي تعريف ملت ضرورتاً بايد تمايز و تفارق‌ها تعيين گردد غالباً اين تمايزها از طريق ايدئولوژي‌هاي پايه ميسر مي‌گردد ايدئولوژي كه متأثر از بخش‌هاي فلسفي و همچنين انديشه‌هاي سياسي خاصي است از عناصر هويت جمعي همچون تاريخ، زبان، فرهنگ، سرزمين، حكومت و … تعريف مجدد ارائه مي‌دهد يعني معيارهاي تعريف بوسيله هسته‌هاي اصلي ايدئولوژي محقق مي‌گردد طبيعي است كه در چنين وضعيتي ناسيوناليسم ايتاليا در زمان موسوليني از ايدئولوژي فاشيسم منبعث باشد در كل تعريف ناسيوناليسم يا ملي براي يك ملت تابعي از ايدئولوژي‌ها و بينش‌هاي فلسفي- سياسي غالب است البته اين زماني فرض مي‌شود كه اگر هنوز ايدئولوژي مورد نظر فاقد قدرت سياسي حاكم است يعني تعريف ملت از طريق رويه‌هاي مدني و گفتمان عمومي جامعه صورت مي‌پذيرد انديشمندان فعال در عرصه‌هاي مختلف اجتماعي همچون مردم شناسي، علوم سياسي، زبانشاسي و … دستاوردهايي را ارائه كرده‌اند كه اين دستاوردها در اختيار ايدئولوژي‌هاي حاكم بر فضاي سياسي يك جامعه قرار مي‌گيرد.

در اين نوع رهيافت مي‌توان سه رويكرد را از هم تفكيك كرد رويكرد اول آن است كه ناسيوناليسم ارائه شده فرع بر ايدئولوژي باشد يا اينكه همتراز ايدئولوژي پديدار آورنده ناسيوناليسم باشد همچون ملت‌گرايي فاشيسم يا « ناسيونال سيو سياليست » آلمان و از اين قبيل … يا اينكه يك ايدئولوژي ضد استعماري باعث شود كه ناسيوناليسم محور و اساس ايدئولوژي قرار گيرد بطوريكه در بعضي حركت‌هاي ضد استعماري ملي‌گرايي خود تبديل به يك ايدئولوژي مي‌گردد و بدون اين ملت گرايي اساس حركت ضد استعماري زير سوال خواهد رفت و سومين رويكرد « همانند سازي » ناسيوناليسم است يعني بدون اينكه به مؤلفه‌هاي موجود در هويت جمعي دقت كافي بعمل آيد و ظرفيت‌هاي احساس هويتي مشترك در آن عناصر مورد ارزيابي قرار گيرد صرفاً به خاطر وجود چنين عناصري در حيات اجتماعي يك ملت از آنها در راستاي تعريف ملت و ملي بهره گيري مي‌شود زماني اين موضوع مشخص مي‌گردد كه ارزيابي كارايي و كاركرد عناصر فوق مورد نظر باشد. بعنوان مثال روشن و طبيعي است كه هيچ يك از دلايل توجيهي پيدايش ناسيوناليسم در غرب ابتدا به ساكن و بطور كامل در ايران وجود نداشته است با اينحال پديدة ناسيوناليسم و تفكر متعلق به آن البته با دگرگوني و تحريفات نه چندان كم، بزودي جاي خود را در جامعه ايراني باز نمود و از همان آغاز، بحثهاي عديده‌اي پيرامون مفهوم وطن، حدود و ثغور، تبعات، ارتباط با مذهب و جايگاه نهادهاي ملي بعمل آمد.

دربارة عنصر و يا عناصر پيوند دهنده افراد يك جامعه تحت عنوان ملت به مسايلي همچون پيشينة فرهنگي، تاريخي، مذهبي زبان، سرزمين و … كه تحت عنوان « هويت جمعي » نام گرفته، استناد شده است دستكم از دوان صفويه تا به حال نمي‌توان با صلابت بر عناصر هويت جمعي همچون زبان، نژاد، مذهب و … بعنوان عوامل پيوند دهندة ملت ايران اشاره يا تاكيد كرد.

هويت چيست؟

اگر ما « هويت» را منسوب به هو يعني حقيقت شي يا شخص كه مشتمل بر صفات جوهري او باشد بدانيم كه معرف شخصيت و هستي وجود اوست در آن صورت اين سوال و مسئله اساسي مطرح مي‌شود كه اگر به هويت جمعي قائل باشيم در آن صورت آيا عناصر هويتي كه از آن‌ها سخن گفته مي‌شود صفات جوهري يك ملت هستند اگر چنين باشد آيا افراد جامعه و هويت‌هاي آنها تابعي از اين هويت جمعي است در آن صورت آيا اين عناصر هويتي همزمان با ظهور ملت بوجود آمده است و آيا اين عناصر لايتغير مي‌باشند آيا يك ملت يك باره پديد آمده و هويت آن ملت نيز به يكباره ظهور كرده است آيا هويت افراد و اجزاء ملت نمي‌تواند در تقابل و تخالف با هويت ملت باشد و از اين قبيل سوال‌ها كه ناشي از يك « آسيب روش شناختي » حاصل مي‌شود و اين آسيب روش شناختي نتيجه يك فرض كبري‌مي‌باشد و آن اينكه« جمع » اصالت دارد وقتي جمع اصالت داشته باشد يقيناً هويت جمعي نيز اصالت خواهد داشت در حاليكه عناصر هويت جمعي غالباً در طول تاريخ شكل گرفته است و در بسياري از موارد عناصري از آن همچون دين، نژاد، زبان، سرزمين و … تغيير يافته و دگرگون شده است بنابر اين به نظر مي‌رسد بايد انواع هويت از هم تفكيك گردد.

انواع هويت:

بر اساس برداشت‌هاي فلسفي كه وجود دارد هر انساني به عنوان فرد اصالت دارد اصالت فردي منكر اصالت خداوند نيز نيست و منكر اصالت وحدت وجود نيز نيست از اصالت فرد صحبت مي‌شود چون هر فرد به صورت « انفرادي » خلق شده است و هر فرد درد و رنج و لذت‌ها و خوشي‌ها را به تنهايي و به سطح ويژه در خود تجربه مي‌كند انتخاب هر فرد بوسيله خود او انجام مي‌پذيرد بنابر اين « هويت فردي » اصالت دارد و از مهمترين عناصر آن « حق انتخاب » است كه امكان سلب آن از «انسان» به مفهوم فلسفي غير ممكن است چون در ذات اوست و از ذات او بر گرفتني نيست انسان از طريق بعضي عناصر اجتماعي كه بر حسب ضرورت و نياز و حتي نياز‌هاي بسياري اساسي كشف و خلق نموده است البته هيچكس نمي‌تواند منكر اين باشد كه اين عناصر مشترك و جمعي جزء ضرورت‌هاي اساسي انسان شده و حتي امكان ظهور هويت فردي وي همچون فكر كردن را تحقق مي‌بخشد اما در كل اين عناصر هويت جمعي « اعتباري » هستند و در نهايت اين انسان‌ها هستند كه در مورد وجود و عدم وجود آنها و چگونگي وجود و چگونگي بكارگيري آنها تصميم مي‌گيرند هويت افراد جامعه اصالت دارد و اهم و اولي است و هويت جمعي آنها ضرورت دارد و تابع ارادة افراد جامعه است حال اگر چنانچه افراد جامعه تلقي « اصيلي » از هويت جمعي داشته باشند آنوقت بايد هر آنچه را تاريخ گفته مطلق بدانند هر آنچه در زبان به مفهوم كلام قرار گرفته مطلق فرض كننده و به هيچ انتخابي در اين خصوص دست نزنند براي تحقق اهداف هويت جمعي همچون هيتلر ميليون‌ها انسان را قربان كنند نوع تلقي ما ز هويت مي‌تواند نگرش‌هاي هويتي متعددي را بشرح ذيل پديد آورد.

نگرش‌هاي هويتي:

نگرش‌هاي هويتي مجموعه انديشه‌ها، تئوري‌ها و تفسيرهاي فرهنگي، تاريخي، زبانشناختي، سياسي و ديني است كه به كار ملاط پيوند اعضاء و افراد يك « ملت » مي‌آيد نگرش‌هاي هويتي بر حسب چگونگي و نوع تأكيد بر عناصر هويت جمعي از هم تمييز داده مي‌شوند و از كاركردهاي متفاوتي نيز برخوردار است زمينه‌هاي اجتماعي نيز در شكل گيري اين نگرش‌ها سهم عمده‌اي دارد

نگرش ديرينه گرا يا بنيادگرا :

از ديد اين رهيافت تقسيم‌ها و تمايزها و تنش‌هاي ملي يا قومي « طبيعي » هستند تضاد از تمايز ناشي مي‌شود برتري فرهنگ خود راه را براي همسان سازي، تقابل‌هاي هويتي فراهم مي‌كند بنياد گرايي آرمان‌گرا نيز هست و آرمان آن مبتني بر ارزش‌هاي بنيادي سنتي و قديمي مي‌باشد سياست در خدمت آرمان قرار دارد و براي اثبات هويت خود ضرورتاً در ستيز مي‌باشد استدلالاتي كه به تاريخ چند هزار ساله اشاره دارند غالباً از اين نوع هستند امپراتوري‌هاي باستاني ايران مانند ديگر امپراطوريها، قاعدتاً موضوع ارتباط متقابل «مرزهاي تحت سلطه» و قدرت را پيش مي‌آورند كه تابعي از ميزان توانايي نظامي، سياسي، اقتصادي، و ضعف رقبا بود آن جاهايي هم كه صحبت از ايرانشهر مي‌شود، بيشتر اشاره به برگزيدگان و حاكمين و علايق و سوابق آنها به قبول و يا ردو طعن اخيار و اغيار دارد پس از اسلام هم وضع از زاويه مورد بحث تفاوتي نيافت جز اينكه ملاطي بنام دين پيوندهايي را ميان اقصي نقاط سرزمينهاي مسلمان نشين، بوجود آورد طي اين چند هزار سال قبل و بعداز اسلام، چيزي حدود دويست سلسله در طول با عرض هم بر ايران حكومت كردند كه به سختي مي‌توان يك حدود و ثغور ملي و قابل پذيرش عام را كه در بحث ناسيوناليسم يك امر لازم و ضروري است، ميان آنها تشخيص داد بهرحال نكته اصلي در بحث اين است كه انديشه حاكم بر شكل‌گيري ملت و جغرافياي مربوط به آن با كل متفاوت از شكل‌گيري واحدهاي سياسي پيش از آن است و آن ميزان از پيشينه‌هاي تاريخي هم كه بر آنها انگشت تاكيد نهاده مي‌شود بندرت مي‌توانند يك« اين هماني» قابل دفاع براي ارتباط انديشه ناسيوناليستي در يكي دو قرن گذشته با قبل را فراهم سازد توجهات متكي بر زبان، نژاد و يا مذهب كه معمولاً اين آخري از صفويه به اين سو ارائه مي‌شود، نيز وافي براي اثبات مقصود باشند سلسله‌هاي ترك‌زبان و ترك‌نژادي كه بر ايران حكومت كردند بمراتب بيش از سلسله‌هايي است كه معمولاً مي‌توان تحت عنوان پارسي زبان‌اند و پارسي نژاداند توصيف نمود در رابطه با مذهب شيعه در دوران صفويه هم به نظر مي‌رسد وضعيت صفويه يكي ازاستقلال‌هاي بزرگ در تاريخ است فراموش نگردد كه همين صفويه هم بنا به شيوه‌هاي مرسوم قلمروشان تابعي از قدرتشان بود. شايد غلبه صفويه بر دولت‌هاي محلي و كم دامنه و سعي به ايجاد قلمرويي واحد و البته نه ثابت، يا مذهب يكسان باعث شده است كه ايام حكومت اين سلسله را در زمره سوابق حكومت ملي بشمار آورند بطور مثال مشكل بتوان ميان اولين گروه‌هايي كه بنابه سوابق ديرينه شناسي در ايران در ناحيه « سياك كاشان» زندگي مي‌كردند و كاشانيان امروز، پيوند« اين هماني» تاريخي يافت مگر اينكه به تحليل و ‌و هم اشباح نياكان روي آوريم. اين توضيحات بدين خاطر آورده نشد كه پيوند ناسيوناليسم با پيشينه تاريخي را تنها در رابطه با ايران مخدوش نمائيم بلكه اصولاً ناسيوناليسم يك پديدة جديد است و نمي‌توان اين هماني تاريخي را به شكل قابل قبول برقرار نمود.

زمينه‌‌هاي تاريخي موجد ناسيوناليسم نيستند بلكه زمينه‌ها و پيشينه‌هاي تاريخي تحت« الزامات» مي‌تواند به كار آبياري كم و يا زياد پديدة مستعد رشد برآيد. و هيچگاه نمي‌تواند به تنهايي مولد آن گردد.

نگرش‌هاي بنيادگرايانه غالباً نتوانسته‌اند گسترة عمومي پيدا كرده و از رشد موثري برخوردار باشند اغلب بعلت استفاده از روش‌ها، ابزارها و تكنيك‌هاي سنتي حتي فاقد كارايي نيز بوده‌اند وآن قسم از رهيافت بنياد گرايي كه به ابزار‌هاي مدرن متوسل گرديده است صرفاً در حد اعلان موجوديت باقي مانده است و به لحاظ وجود روحيه ستيزه گرايانه سخت در اين نگرش ضرورتاً برخوردها و تقابل‌هاي بسياري را پديد آورده و از واكنش‌هاي بازدارنده بسيار ضربه پذيرفته است. همة نگرش‌ها به تاريخ و پيشينة تاريخي در راستاي بنياد گرايي نيز قرار ندارد بحث‌هاي تاريخي مربوط به ايران در اين بحث بدين علت آورده شد كه بيشتر مي‌توانست به اين بحث مربوط باشد والا در نگرش هويتي به ناسيوناليسم يك نگرش چند وجهي و گاهاً بغونج و پيچيده‌اي وجود دارد. ناسيوناليسم در جريان پيدايش خود از بعضي از ماترك و ميراث گذشته بود و به هنگام تكوين و نضج‌گيري، عملاً و نظراً به تقويت و فربهي آن ميراث همت گماشت اين تنها رابطه‌اي است كه مي‌توان از آن سخن گفت.

نگرش ساختي- كاركردي

بر پايه اين رهيافت ريشه، محتوا و شكل هويت جمعي بازتاب ‌گزينش‌هاي خلاق خلاف افراد و گروه‌هايي است كه خود و ديگران را در چارچوب شيوه‌هاي ملي تعريف مي‌كنند اجزا و عناصر لازم براي ساخت هويت و مرز ملي توسط فرهنگ تعيين مي‌شود مليت نه چيز ثابتي است و نه كاملاً باز و سيال بلكه از بسترهاي متراكم اندركنش‌هاي اجتماعي است افراد و گروه‌ها در اين نگرش گذشته را از ديدگاه حال به خاطر مي‌آورند آنچه تا به حال گفته شد رويه‌اي ساختگرايانه بود اما اين همه در راستاي كاركردهاي معيني تعريف مي‌شوند يعني عناصر ساختي هويتي در اختيار افراد، نخبگان و گروه‌هاي مليت‌گرا براي اهداف ملي مورد بهره‌برداري قرار مي‌گيرد بنابراين مليت رابطه تنگاتنگي را با «سياست» برقرار مي‌كند. در اين رهيافت ناسيوناليسم به عنوان شكلي از فرهنگ كه حاصل ايدئولوژي، زبان، اساطير، نمادو آگاهي و … مي‌باشد كه 4 كاركرد زير را بر عهده مي‌گيرد.

1- تبديل يك جمعيت منفصل به يك اجتماع ملي سياسي فعال

2- سازماندهي فرهنگ جماعت و ايجاد يك فرهنگ عالي استاندارد و رسمي

3- تبديل جماعت به يك ملت داراي همگوني فرهنگي

4- بدست آوردن يك سرزمين يا حتي يك دولت براي آن ملت
( ‌smith )
از اين منظر هم كه نگاه شود ناسيوناليسم در ايران از آن انديشه تجدد و ملزومات عيني و ذهني آن بدور بود توجه به پيشينه تاريخي پيش از آنكه معطوف به واقعيت‌هاي هويت جمعي ايراني باشد و تركيب‌هاي مختلف قومي، نژادي، زباني، ديني و … در نظر بگيرد بيشتر تحت تأثير تحولات جهان و شيوع ناسيوناليسم به ديگر كشورهاي خارج از خطه‌ اروپا شكل گرفت و رشد و نمو كرد. ايراني در تأمل و تفكر بر خواب رفتگي خود و عقب ماندگي خود پرسش‌هايي را طرح كرد كه فرض مي‌كرد پاسخ‌هاي آمادة آن در تناسب و قوالب جهاني وجود دارد لذا با شگفتي و تحسين آنها را مورد باور قرار مي‌داد كه ناسيوناليسم يكي از اين پاسخ‌هاي آماده بود البته پاسخ‌هاي ديگري همچون سوسياليسم، كمونيسم، دمكراسي و … هم وجود داشتند كه هر كدام براي خود طرفداراني داشت و بي آنكه كيفيت و نوع آنها و سازگاري و تطابق و سايز آنها مورد ارزيابي قرار گيرد بر پياده شدن آنها تاكيد گرديد در حاليكه هم به لحاظ ساختاري در خصوص تركيب‌هاي قومي، نژادي، ديني، زباني، توليدي، فرهنگي و … تفاوت‌هاي اساسي و پيچيده‌اي در ايران وجود داشت كه هر گونه تصميم‌گيري غير واقعي در اين رابطه مي‌توانست واكنش‌هاي تند اجتماعي و قومي را در بر داشته باشد و هم به لحاظ كار كردي بجاي ايجاد همگرايي منجر به واگرايي گردد و در سطح كارايي توليد اقتصادي و فكري محدوديت‌هايي را بوجود آورد

نگرش فراساختاري اجماعي

اساس اين رهيافت مبتني بر قابليت‌هاي پديداري انسان‌هاست به جاي توجه و تأكيد برساختار بر فرايند‌ها توجه دارد در اين نگرش نهادهاي اجتماعي بي بستر‌مي‌شوند آگاهي نه از طريق تئوري‌هاي مسلم و ثابت بلكه از طريق نهادهاي شناختي منتقل مي‌شود مبادلات سياسي كه بواسطه امنيت، زور، اقتدار، اجبار، مشروعيت و اطلاعات پشتيباني مي‌شد جاي فرد را به مبادلات نمادين كه بواسطه ارتباط شفاهي، انتشار، نمايش، عبادت ، تفريح، تظاهرات و … مي‌دهد. اين نگرش بر اين باور است فرهنگ ناسيوناليسم ساختگرا بعلت ذات باوري و درون گرايي از فراهم كردن بستري مناسب براي تكثير و همزيستي فرهنگي ناتوان است و بجاي آنكه فراشوندگي ساخت‌ها را پذيرا باشد با فضا سازي‌هاي خيالي ناشي از قدرت سياسي سعي در ادغام، همگون سازي و تحميل فرهنگ دارد دراين نگرش پيوند در در يك رابطه ديالكتيكي صورت مي‌گيرد پيوند يا آميزش متضمن نوعي رد و يا ناممكن دانستن امر ناب، خلوص، اصالت و ذات باوري و تاكيد بر تركيب، تعديل، داد و ستد و اختلاط است. قلمرو معرفتي اين ديد‌گاه هم در بر گيرنده عاميت و همگوني و هم در بر گيرنده خاصيت و ناهمگوني است نيروهاي ادغام گر و همگوني آخرين مكمل نيروهاي تفاوت زا و جدايي ناپذيرند. توليد در عين دارا بودن ويژگيهاي بودن قابل عرضه در عرصه جهاني است محصول انحصاري انديشه و اقتصاد مهمترين ابزار ارتباط و مبادله و حضور در عرصه جهاني است فرد براي نخستين بار در گستره جهاني ارتباط باز مي‌كند و در اين ارتباط خصوصيات هويت جمعي او صادر مي‌گردد مكان و توليد در اختيار ملت و هويت ملي است ولي زمان و فضا در اختيار همگان قرار دارد به نظر مي‌رسد جوامعي چون ايران كه جوامعي پيچيده و تنوع قومي، نژادي، زباني، ديني و … در آن بسيار است مي‌توانند كيفيت اين نگرش را براي ارزيابي و بهره گيري مورد مطالعه قرار دهند.

عناصر زير ساختي هويت

بعضي عناصر زير ساختي وجود دارند كه در شكل گيري نگرش‌هاي هويتي و شكل گيري هويت جمعي نقش و سهم بسزايي را ايفا مي‌كنند كه در اين مبحث به بعضي از اين عناصر اشاره اجمالي مي‌شود.

نوع نگاه به انسان سهم بسزايي را در اين رابطه داراست انسان مي‌تواند موجودي منفرد يا مجتمع فرض شود يا اينكه موجودي در حال شدن باشد هستي انسان تعيين مي‌كند كه ساختار فردي يا اجتماعي وي چه باشد اگر انسان موجودي پديدار شونده تصور شود يقيناً حق انتخاب وي در كليه موارد و مواقع از اهميت بسزايي بر خوردار خواهد شد يا اينكه ساخت‌هاي مدني تابعي از ارادة وي خواهد شد اما اگر چنانچه انساني در جامعه ارگانيك تصور شود به تبع خود تابعي از ساختارهاي مدني و سياسي خواهد بود و كل جامع تعيين كننده تر خواهد بود و يا اگر انسان ذره و اتم فرض شود آنگاه توافق‌ها، كاركردها و قرار دادها اهميت بسزايي خواهند يافت بنابر اين نوع نگرش به انسان بعنوان زير ساختي است كه در شكل دهي به هويت فردي و جمعي بسيار موثر است.

زبان نيز از اين جهت كه داراي سه جزء اصلي :

1-فرم

2- مفهوم

3- معنا

است نيز نقش زير ساختي خود را ايفا مي‌كند نوع كيفيت فرم زبان قابليت‌هاي ارتباطي و كلامي را تعيين مي‌كند مفهوم مستقر در زبان نيز دامنه و حوزه تكلم و گفتمان عمومي را مشخص مي‌كند و ظرفيت شناخت و آگاهي را نشان مي‌دهد و در نهايت معنايابي و معناسازي زبان ميزان فراشوندگي، رهايي بخش و پديداري انسان را تعيين مي‌كند.

تعقل و تفكر نيز بعنوان اجزاء زير ساختي كه در متن مفهوم و معنايي زبان قرار دارند سه سطح از شناخت را ممكن مي‌نمايند.

1- شناخت توصيفي معطوف به عقل ابزاري كه ماحصل آن دانش طبيعي و مشتمل بر قانون‌هاي مشترك عام است.

2- شناخت ارتباطي معطوف به عقل عملي كه پديد آورندة علوم تاريخي انساني، حقوق و هرمنوتيكي هستند

3- شناخت زيبايي شناسانه معطوف به عقل فراشونده كه رهايي انسان را در پي دارد و باعث مي‌شود تا انسان از خود عبور كند اديان از بدو پيدايش خود چنين كاركردي را ايفا كرده‌اند

همچنين بعضي كاركردهاي اساسي زيستي و اجتماعي نيز اثرات زير ساختي دارند بعنوان مثال تأمين معاش، احداث تأسيسات فردي و اجتماعي، خلق آثار هنري و زيبايي همگي در شكل گيري هويت فردي و جمعي تأثير گذار هستند يا توليدات ديگري كه در حوزة روابط اجتماعي كاركرد دارند همچون توليد هنجارها و قواعد يا توليد آموزه‌هاي اخلاقي در راستاي پرورش وجدان و در كل توليد و كشف پديده‌هاي معنابخش همچون دين، هنر، فلسفه .

بنابراين توجه دقيق به عناصر زير ساختي در تعيين حريم هويت جمعي حائز اهميت است اكر عناصر زير ساختي مورد غفلت قرار گيرد طبيعي است كه نا همگوني و ناسازگاري‌هاي اساسي در عناصر هويتي كه ساخته و پرداخته شده‌اند با مشكل مواجه شوند.

2- ناسيوناليسم معطوف به قدرت ( سياست‌هاي ناسيوناليستي)

برخلاف جريان‌هاي ناسيوناليستي اروپا كه در آنها ابتدا نگرش‌هاي هويتي شكل گرفته بعد تبديل به جنبش‌هاي مدني شده است و آنگاه اين جنبش‌ها قدرت سياسي مختص به خود را تشكيل داده‌اند در كشور ايران همانطور كه بجاي « مدرنيته» مدرنيزاسيون آمد و بجاي ظهور جنبش‌هاي ناسيوناليستي و پيرو آن حضور در عرصه سياست اين قدرت سياسي حاكم بود كه قلمرو ناسيوناليسم را تعريف مي‌كرد بجاي ظهور حركت‌هاي ناسيوناليستي،« سياست‌هاي ناسيوناليستي» از طرف حاكم سياسي مستبد اعمال مي‌گرديد ناسيوناليسم در ايران پيش از اينكه داراي شرايط و لوازم تاريخي باشد بيشتر يك سياستگزاري بود و كيفيت و نوع و سطح اين سياستگزاري را هم حاكميت سياسي تعيين مي‌كرد حتي اين سياست‌هاي ناسيوناليستي نتوانستند بر اساس واقعيت‌هاي جامعه ايران طراحي و تدوين گردند سياست‌هاي ناسيوناليستي فرهنگي يا اقتصادي بخاطر عدم وجود زمينه‌هاي اجتماعي و عدم اتكا به زير ساخت‌هاي اجتماعي صرفاً لايه نازكي از تظاهر را نمايان مي‌كرد سياسيت‌هاي اقتصادي ملي كه مي‌تواند سنت زمينه‌هاي همبستگي و تعامل را از طريق رابطه توليد و توزيع منجر گردد به لحاظ دولتي بودن و وابستگي از طريق نفت نتوانست كاركرد لازم خود را ايفا نمايد. بنابر اين ناسيوناليسم ايراني از قدرت زاده شد و با از بين رفتن قدرت سياسي حاكم نيز از عرصه اجتماعي كنار رفت.

براساس تحليل ماركسيستي كه ناسيوناليسم در پيوند با بورژوازي و فعاليت‌هاي اقتصادي بورژواهاست و بورژوازي به جهت و ضرورت توليدي بدنبال « امنيت » و « حقوق‌» يكسان براي بكارگيري سرمايه‌ و توليد خود است و اين مرزهايي فراتر از نظام بسته فئوداليته و يا مشخص تر از مرزهاي نامشخص امپراطوريها و شموليت كليسا مي‌طلبد اين نگرش جبرگرايانه نيز در جامعه ايران نتوانست مصداقي براي خود پيدا كند چرا كه در زمان اضمحلال نظام ارباب رعيتي در ايران اين بورژوازي ملي نبود كه در حال رشد و پيشرفت بود بلكه بورژوازي وابسته تجاري و صنعتي در حال ظهور بود كه منافع و فايده خود را نه در رابطه با هويت جمعي و زيرساخت‌هاي اقتصادي- ارتباطي كشور بلكه بيشتر خود را در رابطه با دولت و اقتصاد وابسته بازيابي و بازسازي مي‌كرد بورژوازي ملي نيمه شكسته بر پا شده نيز بعلت تضاد منافع با دولت و سياست‌هاي دولت و وجود خفقان سياسي هيچوقت نتوانست خود را بصورت واقعي بازشناسي و هويت سازي نمايد. گرايش‌هاي سياسي ليبراليستي متكي به بورژوازي ملي كه توانستند با عناصر فرهنگي خود علاقه بر پا نمايند بعلت قرار گرفتن در برابر سياست‌هاي اقتدار گرايانه ،سركوب و منكوب گرديدند.

جمع بندي :

بعد از اين همه بحث و اظهار نظر بايد گفت كه هدف اين نبود كه گفته شود« ناسيوناليسم » پديدة ميموني است و يا اينكه در ايران نمي‌تواندو نبايد ناسيوناليسم وجود داشته باشد غرض از نقد، يادآوري دو نكته اساسي بود اول اينكه ناسيوناليسم ظهور يافته تحت شرايط فكري و سياسي ايدئولوژيك، متفاوت از ناسيوناليسي است كه در جريان طبيعي و از طريق مراحل ظهور انديشه،فعاليت جنبش وبدست‌گيري قدرت سياسي پيدايش يافته است و دوم اين كه ناسيوناليسم بوجود آمده از تصميم قدرت سياسي حاكم مستبد، فاقد كارايي و كاركردهاي طبيعي و واقعي است اما همچنين نمي‌توان انكار كرد كه در كشور كثيرالمله يا كثير القوم مثل ايران جريان‌ها و جنبش‌هاي هويت جو و هويت طلب ظهور ننمايد دقيقاً يادآوري و نقد به اين خاطر است تا آسيب‌هاي روش شناختي و معرفتي، آشكار شده و به آگاهي گسترده برسد تا تاريخ دوباره تكرار نشود جامعة ايران بگونه‌‌اي است اولاً ملت ها ياقوميت‌ها ( به نظر مي‌رسد نبايد بر روي الفاظ حساسيت زياد نشان داد) يكسري عناصر هويت جمعي ويژه‌اي دارند كه مي‌‌توانند بر روي آنها احساس و تعقل مشتركي داشته باشند ثانياً در چهارچوب سرزمين ايران كه مهمترين نقطة اشتراك هويت جمعي ايراني است نيز مي‌توانند عناصر هويتي مشتركي را برگزيده و درباره آنها احساس، تعقل، تفكر مشترك داشته و محور زندگي خود قرار دهند بعنوان مثال دين، نگرش به جهان، انسان دوستي، توسعه پايدار، رهايي بخشي، توليد مشترك براي عرضه جهاني و … مي‌توانند عناصر هويت جمعي ايراني باشند و ميثاق سياسي آنها در قوانين اساسي و جاري متجلي خواهد بود اما نكته ظريف و اساسي در تعيين هويت جمعي، هويت طلبي، هويت جويي و ملت گرايي در اين است كه هيچ كس يا گروه و سازماني نمي‌تواند به تنهايي معرف عناصر هويتي باشد عناصر هويتي يك ملت را همان ملت تعيين مي‌كند و اين حق همه ملت‌هاست و اين حق زماني تحقق خواهد يافت كه اولاً فضاي آزاد اجتماعي و سياسي كافي براي طرح ديدگاه‌ها، نگرش ها و انديشه براي يك گفتگوي ملي فراهم گردد تا« اجماع نظر عقلاني عمومي» بدست آيد ثانياً از طريق مكانيزم نهادهاي انتخابي و نهادهاي حقوقي و نهادهاي تصميم گيري آزاد مي‌تواند اين اجماع نظرهاي عقلاني عمومي بصورت قوانين درآيند تا به پشتوانه انتخاب آزاد، مقبوليت و مشروعيت حاصل شده براي قوانين بتواند الزمات اجرايي خود را فراهم نمايد

( در اين مقاله از انديشه‌ها، تحليل‌ها و نظرات آقايان دكتر حاتم قادري و دكتر احمد گل‌محمدي استفاده شده است).

جیش النصر ایران اعلام موجودیت کرد

پس از گروگان گیری پنج سرباز توسط جیش العدل در منطقه جکیگور بلوچستان و اعدام گروهبان جمشید دانایی‌فر توسط این گروه، آن هم در زمانی که عبدالرئوف ریگی سخنگوی جیش العدل در حال مذاکره و رایزنی با نمایندگان علمای اهل سنت و معتمدین محلی برای آزادی گروگان‌ها بود، و اعلام ناخرسندی عبدالرئوف ریگی از آن اعدام نابهنگام حاکی از شکاف عمیقی بود که در بین رهبران جیش العدل بوجود آمده بود. بحران گروگان‌گیری و آزادی چهار سرباز و اعدام یک تن از آنان شکاف عمیق مبارزاتی و راهبردی بین اعضای جیش العدل را نمایان ساخت.

صلاح‌الدین فاروقی رهبر جیش ‌العدل در اولین بیانیه خود بر سوق دادن جنگ فرقه‌ای از سوریه به داخل خاک ایران و جهاد سراسری اهل‌سنت بر علیه "نفوذ شیعه" در منطقه تاکید کرده بود. در حالی که جندالله در گذشته و بسیاری از بازماندگان گروه جندالله از جمله عبدالرئوف ریگی (برادر عبدالمالک ریگی) ظاهرا بر روی حقوق اهل‌سنت ایران و مردم بلوچ، بدون ذکر مناقشات منطقه‌ای و تداخل جبهه‌های دیگر، تاکید داشتند. در نتیجه علاوه بر شعار مبارزاتی و ارائه نظرات مذهبی، این دو گروه در شیوه عملکرد نیز اختلاف دارند.
دوشنبه ٢٩ اردیبهشت ١٣٩٣ عبدالرئوف ریگی که سخنگوی جیش‌العدل و مذاکره کننده اصلی در رابطه با آزادی چهار سرباز بود، به همراه تنی چند از یاران خود در بیانیه‌ای کناره‌گیری خود از جیش‌العدل و تشکیل سازمان جدیدی بنام جنبش جیش النصر ایران را اعلام نمود. در این بیانیه آمده است بدینوسیله جنبش دفاعی جیش‌النصر به صورت رسمی فعالیت‌های خود در بخشهای نظامی، سیاسی و فرهنگی را آغاز نموده.
بیانیه می افزاید: "جیش النصر یک جنبش اسلامی است که معتقد به ارزشهای اسلامی از جمله جهاد یا بعبارتی جنگ مسلحانه بر علیه نظام جمهوری اسلامی است و در مقاومت خود را متعهد به پاسداری از ارزشهای اسلامی می داند و بر اعتدال و میانه روی و امت وسط تاکید دارد".
این گروه اعلام کرده اساسنامه و مرامنامه جدیدی دارد اما ظاهرا در اهداف کلی با جیش‌العدل تفاوت چندانی مشاهده نمی‌شود.چنانچه در بیانیه آمده است: عمده‌ترین اهداف جیش‌النصر عبارت هستند از :
١: بسیج عموم مردم اهل‌سنت و ملت مسلمان بلوچ علیه شیعیان متجاوز
٢:دفاع از مردم مظلوم اهل سنت
٣: سرنگونی نظام طاغوتی ولایت فقیه

عبدالرئوف ریگی نیز بعنوان رهبر جیش النصر ایران معرفی شده است. عبدالستار دوشوکی مدیر مرکز مطالعات بلوچستان معتقد است که این شکاف و جدایی بعد از اعدام گروهبان بیگناه جمشید دانایی‌فر اجتناب ناپذیر به نظر می رسید، چون عبدالرئوف ریگی در حال گفتگو با واسطه‌ها بود، اما عناصر افراطی‌تر بدون هماهنگی و حتی آگاهی عبدالرئوف ریگی دانایی‌فر را اعدام کردند.

Wednesday, May 21, 2014

احیای دریاچه اورمیه نیازمند ۱۲ میلیارد مترمکعب آب




مشاور رئیس سازمان محیط‌ زیست اعلام کرد: دریاچه اورمیه برای احیا نیازمند ۱۲ میلیارد مترمکعب آب است


اسماعیل کهرم، مشاور رئیس سازمان محیط‌ زیست در گفت‌و‌گو با خبرنگار محیط زیست خبرگزاری تسنیم در خصوص وضعیت دریاچه اورمیه و سونامی نمک، اظهارداشت: با وضعیت بحرانی دریاچه اورمیه نه تنها نگران پایتخت بلکه باید نگران شهر‌های همجوار ارومیه مانند زنجان، اردبیل، تبریز و قوشاچای (میاندوآب) باشیم.

وی افزود: سونامی مانند ریزگرد است و دو عامل شدت و جهت باد باعث این امر می‌شود. شدت باد به این معنا که باد در چه مسافتی ذرات نمک را پراکنده می‌کند و شدت باد به این معنا که این نمک به کدام سو فرستاده می‌شود در واقع باید این امر مدنظر قرار گیرد که سونامی نمک با احیای دریاچه اورمیه رخ نخواهد داد.

** اختصاص 40 درصد از آب مصرفی کشاورزی به دریاچه اورمیه

مشاور رئیس سازمان محیط‌ زیست با بیان اینکه دریاچه اورمیه احیا می‌شود و اخیراً اتفاقات خوبی برای آن افتاده است، ادامه داد: 10 روز گذشته در کمیته احیای دریاچه اورمیه موضوع اختصاص دادن 40 درصد از آب مصرفی کشاورزی به دریاچه مطرح شد که این بسیار مهم است چرا که با این امر حق‌آبه دریاچه داده می‌شود.

وی گفت: احیای دریاچه اورمیه در کوتاه مدت رخ نخواهد داد بلکه در مدت 5 ساله احیا می‌شود که باید به طور قطع این اتفاق صورت گیرد چرا که مسائل و مشکلات بسیاری را به دنبال داشته است بنابراین باید فکری اساسی کرد.

**سد‌ها راه ورود آب به دریاچه اورمیه را بسته است

کهرم با اشاره به این‌که سطح کشاورزی از 35 هزار هکتار به 750 هزار هکتار افزایش یافته است، بیان کرد: باید در این راستا به موضوع کشاورزی نیز اهمیت دهیم و برای این‌که کشاورزی به خوبی پیش‌ رود به دنبال بهبود سیستم آبیاری باشیم تا هم دریاچه و هم کشاورزی وضعیت مطلوبی داشته باشد.

مشاور رئیس سازمان محیط‌ زیست با بیان این‌که حجم آب دریاچه اورمیه یک رقمی شده است، گفت: وضعیت دریاچه اورمیه بحرانی شده است و باید به دنبال راهکار باشیم که اختصاص آب مصرفی کشاورزی و از بین رفتن سد‌هایی است که بر روی دریاچه بسته شده است از راهکار‌های احیای دریاچه است.

وی با بیان این‌که احیای دریاچه ارومیه یک روزه انجام نخواهد گرفت ولی ممکن است، افزود: دریاچه ارومیه برای احیا نیازمند 12 میلیارد مترمکعب آب است و با این امر سیراب خواهد شد

درحالیکه دریاچه اورمیه تقریبا بطور کامل خشک شده، روزی نیست که خبری درباره برگزاری جلساتی با موضوع "احیای دریاچه اورمیه" نشنویم. جلساتی که مسئولین به بهانه دریاچه اورمیه مجالی جهت دور هم بودن پیدا می‌کنند. و در پایان نیز کائنات و آب‌و‌هوا را عامل اصلی خشک شدن دریاچه اورمیه عنوان می‌کنند. بی‌آنکه اشاره‌ای به نقش عوامل انسانی همچون سدسازی‌های غیراصولی در این باره نمایند.

مقامات ایران همواره با عوام فریبی سخن از احیای دریاچه اورمیه می‌زنند ولی هرگز شاهد اقدامی جدی از جانب ایشان در این باره نبوده‌ایم.
محمود احمدی‌نژاد رییس جمهور وقت، نسبت به هشدارهایی که درباره روند خشک شدن دریاچه اورمیه داده میشد، اعلام کرده بود که: وضعیت دریاچه اورمیه طبیعی است و این حالت هر 500 سال یک بار در این دریاچه رخ می دهد! البته او هرگز نگفت که این کشف مهم را چگونه انجام داده است.

«نجات دریاچه اورمیه» محور شعارهای محیط زیستی حسن روحانی در دوران تبلیغات انتخاباتی‌اش بود. وی در سفرهای انتخاباتی خود به استان‌های آزربایجان غربی و شرقی بارها به طرفدارانش وعده داده بود که در صورت تکیه زدن به صندلی ریاست جمهوری فکری به حال دریاچه اورمیه خواهد کرد.
"افزایش ظرفیتهای کشاورزی به دو برابر" اولین فکری بود که روحانی برای دریاچه اورمیه کرد، درحالیکه گزارش‌های کارشناسان زیست‌محیطی در مورد بحران دریاچه اورمیه ابراز داشته‌اند که سیاست گسترش بی رویه و یک جانبه سطح کشت و آبیاری درکنار عوامل سوء مدیریتی یکی از عوامل مهم خشک شدن دریاچه‌اورمیه بوده است. و بدیهی است که با تخریب محیط زیست بدلیل فقدان مدیریت علمی و سیاست معطوف به رشد نامتوازن و ناپایدار ترمیم دوباره آن تا چه حد دشوار و طولانی و پرهزینه است.
 لذا برای مدیریت منابع آب زیر زمینی حفر چاههای غیرمجاز کشاورزی باید متوقف شود. چرا که برداشت بی‌رویه آب نه تنها آبهای زیر زمینی را کاهش می‌دهد بلکه باعث انتقال آب شور از دریاچه به چاهها می‌گردد که لطماتش به اکوسیستم و کشاورزی بسیار بیشتر از خشک شدن دریاچه است.


ایران برای از بین بردن اهمیت و توانمندی‌های سیاسی و اقتصادی آزربایجان، به مهاجرت وا داشتن تورک‌ها، ناامید ساختن مردم از مبارزه برای حق تعیین‌سرنوشت خویش و تشکیل کشور و دولت مستقل آزربایجان به اجرای سیاست و پروژه عظیم  نابودی دریاچه اورمیه رو آورده است.
و با پراکنده کردن تورکها، به دنبال هدف نابودی هویت آنها و اجرای سیاست آسیمیلاسیون میباشد.

Sunday, May 18, 2014

اسه‌ن": عره‌بجه "سلام" ايله "مرحبا" و فارسجا "درود"ون توركجه‌سي ــ مئهران باهارلي "

 سلام´ين كؤكه‌ني: سلام كليمه‌سينين كؤكه‌ني سئميتيك (سامي) "ش.ل.م." كليمه‌سيدير. بو كؤك بايري (باستان) سامي ديلله‌رينده باريش آنلاميندادير. سومئرجه‌ده وار اولان "سيليم" كليمه‌سي ده بو كؤكه‌نله ايلگيلي اولوپ، سامي ديلله‌رينده‌ن آككادجادان آلينتيدير.

آككادجادا آنلامي ساغلام و ساغليقلي اولان "سيليم"، ايلك كز سومئرجه‌ده سلام و سلام وئرمه‌ك آنلاملاريندا ايشله‌ديلميشدير. كنعان بوته‌مينده (دينينده) ده "شاليم"، اخشام قارانليغي تانريسينين آدي ايدي.



اسه‌ن= سلام، مرحه‌با، درود: سلام قارشيليغيندا توركجه‌ده گئچميشده و گونوموزده "القيش"، "ياخشيلار" (آلتايجادا جاكشيلار؛ جاكشيلاش=سلام، جاكشيلاشماق=سلاملاشماق) كيمي چئشيتلي كليمه‌له‌ر قوللانيلميشدير. آنجاق بونلارين ان اوزون سوره ايشله‌ك اولاني و ان يايقيني "اسه‌ن" كليمه‌سيدير. گنه‌ل آنلامدا سلام قارشيليغي اولان "اسه‌ن" دئگيسينين ديشيندا، توركجه‌ده  گونون چئشيتلي بؤلومله‌رينه اويقون آلقيش و تحيييه‌له‌ر ده واردير. اؤرنه‌يين: گون آيدين، اييي آخشاملار، ياخشي گئجه‌له‌ر، ...



سلام آنلامي داشييان "اسه‌ن" دئگيسي و تؤره‌وله‌ري بوتون اسكي و اورتا توركجه متينله‌رينده گئچمه‌كده‌دير. بو كؤكه‌نده‌ن "اسه‌نله‌مه‌ك" (سلاملاماق-ديوان لغات الترك)، "اسه‌نليك" (سلام- قاراخانلي توركجه‌سي)، "اسه‌نله‌مه‌ك" (سلام وئرمه‌ك)، "اسه‌نله‌شمه‌ك" (سلاملاشماق)، "اسه‌ن اولسون" (سلام اولسون، عليك السلام، سلام عليك)، "اسه‌نگي" (كئيف احوال، احوالپرسي)، "اسه‌نگيله‌مه‌ك" (كئيف احوال ائيله‌مه‌ك، احوال پرسي كردن) آنلاملاريندادير.



اسكي توركول (توركيك) ديلله‌رده‌ن چاغاتايجادا بو دئگي "ائسه‌ن" و چاغداش توركول ديلله‌رده‌ن قازاقجا و قيرقيزجادا "ايسه‌ن" اولاراق گئچه‌ر. قوزئي دوغو توركول-توركيك ديلله‌رينده‌ن اولان آلتايجادا دا سلام آنلاميندا اولان "ازه‌ن" دئگيسي واردير: ازه‌ن (اسه‌ن، سلام)، ازه‌نده‌ش (سلام)، ازه‌نده‌شمه‌ك (سلاملاشماق)، ازه‌نده‌شديرمه‌ك (سلاملاشديرماق)، ازه‌ن بولزين (اسه‌ن اولسون، خوداحافيظ، گوله گوله)، ازه‌نديك (اسه‌نليك، ساغليق). خاقاسجا و لهجه‌له‌رينده (ساقاي، قويبال، قاچا، ...) اسه‌ن دئگيسي "ايزه‌ن"، "ائزه‌ن" و "ازه‌ن" بيچيمله‌رينده‌دير: ايزه‌ن (سلام)، ايزه‌ن پئرمه‌ك (اسه‌ن وئرمه‌ك، سلام وئرمه‌ك)، ايزه‌ننه‌مه‌ك (اسه‌نله‌مه‌ك، سلام وئرمه‌ك)، ايزه‌ننه‌شمه‌ك (اسه‌نله‌شمه‌ك، سلاملاشماق)، ازه‌نده (گله جه ك گؤروشه‌دك، گله‌جه‌ك ايله دك)....



ايلكين آنلام: ساغ، ساغلام: "اسه‌ن" دئگيسينين ايلكين آنلامي ساغ، ساغلام، ساغليقلي، ساغيت، سلامه‌ت، بلادان قورونموش، عافييه‌ت، گووه‌نده اولان.... دير (ديوان لغات الترك، قوتادغو بيليگ، كتاب ادراك لسان الاتراك ابوحيان، كتاب مجموع ترجمان تركي و عجمي و و مغولي، كتاب دده قورقوت، لهجه عثماني، قاموس تركي، قصص الانبياء ربغوزي، لغت جغتاي و عثماني شيخ سليمان افندي، ....). اؤرنه‌يين: سيز اؤز اولوشونوزقا اسه‌ن اؤتگه‌يسيز (سيز اؤز اولوسونوزدان اسه‌ن اؤته‌رسينيز-گئچه‌رسينيز)، ايراقداكي كيشي اسه‌ن يانماز (ايراقداكي-اوزقداكي كيشي اسه‌ن قاييتماز)، اسه‌ن مي سه‌ن؟ (اسه ن ميسين؟)، اسه‌ن ائنچ تيريلگيل (اسه‌ن و دينج ديريلگيل-ياشا)، اسه‌ن بول (اسه‌ن اول، قوتادقوبيليك).



عئيني اولامدا (كاتئقوريده) بو دئگي و بيله‌شيكله‌ر ده واردير: "اسه‌ليك" (ساغ، ساليم، سلامه‌ت-كيتاب ادراك لسان الاتراك)، "اسه‌نليك" (ساغليق؛ خئيير دوعا-عوثمانلي، كتاب بلغات المشتاق في الغات الاتراك و القفجاق، التحف الزكيه في الغات التركيه،كتاب ادراك لسان الاتراك ابوحيان، قصص الانبياء ربغوزي، ... ؛"اسه‌نليك تيله‌سه": اسه‌نليك ديله‌سه)، ، "اسه‌ن توكه‌ل" (ساغلام و بوتؤو)، "اسه‌نين" ساغليقلا (اسه‌نين بارداماز، اسه‌نين كلته‌مه‌ز: اسه‌نليكله وارديق، اسه‌نليكله گلديك)، "ساغ وارسا، اسه‌ن گلسه" (كتاب دده قورقوت)، "اسه‌نگي" (ساغليغين قورونماسي، گووه‌نجه، گووه‌نليك. قاماق تنگري يئرينگه اسه‌نگيسين بئردي: هامي تانريلارا اسه‌نگيسيني-اؤز گووه‌نليييني وئردي)، "اسه‌نگي" (اسه‌نله‌مه‌ك)، "اسه‌نگي-اؤگرونچو" (گووه‌نليك و نئشه)، "اسه‌نگي بيتيگ" (گووه‌نجه مكتوبو، امانه‌تنامه)، "اسه‌نگيليك" (اسه‌نگيليك-ائنچگيليك: اسه‌نليك-دينجليك)، ....



اسه‌ن كليمه‌سي بوگون ده بير سيرا لهجه‌له‌رده ايلكين ساغلام و ساغليقلي آنلاملاريندا ايشله‌ديلير. اؤرنه‌يين رومئلي´ده: اوردولار سويون ايليدي، قاوم-و قارداش جومله گلدي؛ اسه‌ن قالسين قاوم-و قارداش، آللاه سانا سوندوم اليم



خوداحافيظ آنلاميندا: اسه‌ن دئگيسي، اسكيله‌رده آيريليركه‌ن سؤيله‌نه‌ن وئداعلاشما آليقيشي، امانه‌تده قالما ديله‌يي، تانرييا تاپشيرما و فارسجا خوداحافيظ تركيبينين قارشيليغي اولاراق دا ايشله‌ديلميشدير. اسه‌نله‌شمه‌ك´ين وئداعلاشماق آنلاميندا قوللانيلماسي داها چوخ رومئلي´ده يايقين ايدي. توران و يا توركوستاندا ايسه بو آماج اوچون "خوشلاشماق" ايشله‌ديلميشدير: "اسه‌نله‌شمه‌ك" (اسه‌نليك ديله‌مه‌ك، وئداعلاشماق، وئداع ائتمه‌ك-كتاب مجموع ترجمان تركي و عجمي و و مغولي)، "اسه‌نله‌مه‌ك" (وئداع ائتمه‌ك، وئداعلاشماق، وداع كردن، خداحافظي كردن -كتاب ادراك لسان الاتراك، لهجه عثماني، عوثمانلي-رومئلي)، "اسه‌نله‌شمه‌ك" (وئداعلاشماق، عوثمانلي-رومئلي؛ خداحافظي). خاقاني توركجه سينده‌ن: اسه‌نله‌شدي اركه ييگيتليك تيلي (ايييتليك ديلي ارله اسه‌نله‌شدي= گنجليك ديلي كيشيده‌ن وئداعلاشدي)، "اسه‌ن قال" (خوشجا قال).

           

موغولجادا: اسه‌ن دئگيسي ايلكين آنلاملاريندا موغولجادا دا واردير: "اسه‌ن" (ساغليقلي، ساغليغي اييي، سسسيزليك، راحات، دينجليك، حوضور؛ "اسه‌نليك"، "اسه‌نيمه‌ك" (ساغليق و يا گوجونو يئينده‌ن قازانماق، اسه‌نليييه قاويشماق، ايييله‌شمه‌ك، دوغرولماق). موغول لهجه‌له‌رينده "ازه‌ن" بيچيمي و بورادان "ازه‌نده‌شمه‌ك"، "ازه‌نده‌شديرمه‌ك"، "ازه‌نديك"، "ازه‌نده‌ر"... تؤره‌وله‌ري اورتايا چيخميشدير.



اسنه‌مه‌ك و اسيكمه‌ك فئعلله‌ري: فارسجاسي خميازه كشيدن اولان "اسنه‌مه‌ك" فئعلي ده عئيني كؤكه‌نده‌ندير. اسنه‌مه‌ك ائيله‌مينده آغيزي آچاراق انگ، چنه و اوز قاسلاريني گرمه‌كله يورقونلوغو گيدره‌مه‌ك، ساغليق و گوجونو يئنيده‌ن قازانماق آنلاملاري ساخليدير. اينسان اسنه‌ديكده‌ن سونرا داها ديري اولوپ، اؤزونو داها ساغليقلي حيسس ائده‌ر. "اسنه‌مه‌ك" فئعلي اسه‌ن كؤكو + -ه سون اكينده‌ن ياپيلميشدير (اسه‌ن-اسه‌نه‌مه‌ك-اسنه‌مه‌ك). –ه سون اكي آددان فئعل ياپان چوخ اسكي توركجه بير اكدير (بوش-بوشاماق، قان-قاناماق، اويون- اويناماق، ديل-ديله‌مه‌ك، اوت-اوتاماق، آد-آداماق، بنيز-بنزه‌مه‌ك، ياش-ياشاماق، اوغور-اوغراماق، اوز-اوزاماق،  .... ). "اسيكمه‌ك" فئعلي ايسه آزه‌ربايجان رئسپوبليكاسينين گده‌به‌ي بؤلگه‌سينده ايشله‌نه‌ن بير كليمه‌دير و آنلامي ديرچه‌لمه‌ك، اته قانا گلمه‌ك و ساغلام شيشمانلاشماقدير.



يئرگه (جوغرافي) آدلاردا: اسه‌ن دئگيسي گونئي آزه‌ربايجاندا بير سيرا تورك يئرگه آدلارين ياپيميندا دا، اؤرنه‌يين "اسه‌ن اووا ياسي كن" (حسن آباد ياسوكند-بوگون كوردوستان اوستانيندا) شهه‌رينين آديندا ايشله‌ديلميشدير.. آزه‌ربايجان، ايران و توركييه‌ده اسكيده‌ن بير چوخ يئر آديندا اولان "اسه‌ن" كليمه‌سي بنزه‌دييي اوچون داها سونرالار عره‌بجه "حسن" ايله ده‌ييشديريلميشدير. بونلار شئعيرده ده بو بنزه‌رليكله‌رينده‌ن دولايي اوياق اولاراق ايشله‌ديلميش: "گليبه‌ن سيواس´ا اول اوزون حسه‌ن؛ ظولوم قيلميش، قالا مي آندا اسه‌ن؟" (انوه‌ري)؛ يا دا "اولو ائولادينين آدي حسه‌ن´دير؛ موحيببي آل اولان اوددان اسه‌ن´دير" (فضاييل). بوگون همه‌دان اوستانيندا يئرله‌شه‌ن ازندريان شهه‌رينين آدي دا لهجه‌له‌رده "اسه‌نله‌ر"ين سؤيله‌نيش بيچيمي اولان "ازه‌نده‌ر" كؤكه‌نده‌ندير.



فارسجا آسان كليمه‌سي: توركجه "اسه‌ن" كليمه‌سي ايله فارسجا "آسان" كليمه‌سي آراسيندا بللي ياپيسال و آنلامسال بنزه‌رليكله‌ر و قيسيتلي اؤرتوشمه‌له‌ر وار اولسا دا، بونلار عئيني و يا كؤكده‌ش كليمه‌له‌ر دئييلديرله‌ر.

Bottom of Form



اؤنه‌ري: توركجه "اسه‌ن" كليمه‌سي و تؤره‌وله‌ري (اسه‌نله‌ر، اسه‌ن اولسون، اسه‌نليك)، فارسجا درود و عره‌بجه سلام ايله مرحبا قارشيليغيدير. سلام قاورامي ديلده ان چوخ ايشله‌رلييي اولان قاوراملاردان بيريدير. بوندان دولايي، اونون يئرينه توركجه "اسه‌ن" كليمه‌سيني ايشله‌ده‌ره‌ك توركجه‌له‌شديريلمه‌سي، ديليميزه و تورك خالقينين گونلوك ياشامينا توركجه بير هاوا وئرمه‌كده سون كرته اؤنه‌ملي و يارارلي بير آدديم اولابيله‌ر.



فارسجا –توركجه قيسا سؤزلوك:



سلام: اسه‌ن، اسه‌نليك، اسه‌نله‌ر، اسه‌نله‌ش
درود: اسه‌ن، اسه‌نله‌ر، اسه‌نليك، اسه‌نله‌ش
سلام عليكم: اسه‌ن اولسون
عليكم السلام: اسه‌ن اولسون  
سلام دادن: اسه‌نله‌مه‌ك
درود فرستادن: اسه‌نله‌مه‌ك
سلام كردن: اسه‌نله‌مه‌ك       
سلام دادن به همديگر: اسه‌نله‌شمه‌ك
آرزوي سلامتي كردن: اسه‌نله‌مه‌ك
احوال پرسي: اسه‌نگي        
احوالپرسي كردن: اسه‌نگيله‌مه‌ك، اسه‌نگيله‌شمه‌ك
سلامت: اسه‌نليك، ساغليق
صحت: ساغليق، اسه‌نليك     
سالم: ساغلام، اسه‌ن 
تندرست: ساغلام، اسه‌ن
صحيح و سالم: اسه‌ن توكه‌ل
به سلامتي: اسه‌نين
خير پيش: اسه‌ن قال
فعلا (تا ديدار آينده): اسه‌نده



توركجه-فارسجا قيسا سؤزلوك



اسنه‌مه‌ك: خميازه كشيدن
اسه‌ن اولسون: سلام عليكم، عليك السلام
اسه‌ن توكه‌ل: صحيح و سالم
اسه‌ن قال: به سلامت، خير پيش
اسه‌ن وئرمه‌ك: سلام دادن
اسه‌ن: سلام، درود، مرحبا، سالم، تندرست
اسه‌نده: فعلا، تا ديدار بعدي، خداحافظ
اسه‌نگي: احوالپرسي
اسه‌نگيله‌شمه‌ك: احوالپرسي كردن از همديگر
اسه‌نگيله‌مه‌ك: احوالپرسي كردن
اسه‌نله‌ر: سلام، درود، سلامها، دوردها
اسه‌نله‌ش: سلام، درود، مرحبا
اسه‌نله‌شمه‌ك: سلام دادن به همديگر
اسه‌نله‌مه‌ك: سلام دادن، سلام كردن، درود فرستادن
اسه‌نليك: سلام، درود، سلامتي
اسه‌نين: به سلامتي
اسيكمه‌ك: فربه شدن
ساغلام: سالم، تندرست


مئهران باهارلي

حسن روحانی آخرین رئیس جمهور شوونیسم فارس


گویند راهزنی به اعدام محکوم شده بود. راهزن پای چوبه دار خطاب به شاه میگوید: اگر به من امان بدهی، منهم در عوض به اسب تو صحبت کردن بزبان آدمیزاد یاد میدهم. آنوقت اسب تو میتواند سخنان دیگران را گوش دهد و پیش تو بازگو کند. شاه میگوید: ای احمق مگر اسب میتواند صحبت کند؟ راهزن میگوید: فقط دو سال بمن مهلت بده تا به اسبت صحبت کردن یاد دهم، اگر بعد از دو سال موفق نشدم آن موقع مرا اعدام کن. شاه قبول میکند و به راهزن دو سال فرصت میدهد. راهزن خوشحال به خانه بر میگردد. زنش می پرسد: مگر تو میتوانی به اسب صحبت کردن یاد دهی؟ مرد میگوید: هرگز. زنش می پرسد پس اینهمه خوشحالی برای چیست که بعد از دو سال شاه پی به دروغت خواهد برد و اعدامت خواهد کرد. راهزن با خوشحالی میگوید: ای بابا، کو تا دو سال دیگر. تا دو سال دیگر یا شاه می میرد، یا اسب می میرد یا ماجرا فراموش میشود.

رژیم آخوندی ایران که عنقریب پای میز محاکمه و تحریم بین المللی در حال نابودی بود، با توسل به وعده های دروغین ولی اغوا کننده آخوند حسن روحانی، توانست از زیر چوبه دار چند صباحی امان یابد. اما این امان یابی کاملاً کوتاه مدت است و بزودی جعلی بودن وعده های حسن روحانی آشکار خواهند شد.

حسن روحانی با دادن وعده های اغوا کننده دروغین درون مرزی و برون مرزی توانست چند صباحی از مجازات بین المللی امان یابد. اما این بازی تا کی ادامه خواهد یافت؟

وعده های دروغین آخوند حسن روحانی در درون مرز عبارتند از:
۱ – نجات دریاچه اورمیه بعنوان اولین اقدام او در پست ریاست جمهوری
۲ – آزادی آموزش بزبان مادری ملل غیرفارس ایرانی بعنوان دومین اقدام او در پست ریاست جمهوری
۳ – رفع تبعیضهای قومی بعنوان سومین اقدام او در پست ریاست جمهوری
۴ – حل بحران اقتصادی در کشور بعنوان چهارمین اقدام او در پست ریاست جمهوری

وعده های دروغین آخوند حسن روحانی در برون مرز عبارتند از:
۱ – حل و فصل غائله غنی سازی اورانیم بمنظور ساخت بمب اتمی
۲ – اعاده حیثیت بی آبرو شده ایران در جهان

حسن روحانی خودش نیز میداند قادر نیست به این وعده های تو خالی عمل کند ولی با این وعده های اغوا کننده درون مرزی و برون مرزی توانست چند صباحی برای رژیم در حال پوسیدن آخوندی، امان بگیرد. بحران حاکم بر رژیم آخوندی چه در داخل کشور و چه در خارج کشور به حدی زیاد بود که مانند آن راهزن زیر چوبه دار، از روی ناچاری وعده اغوا کننده داد تا اندک زمانی امان یابد. ولی باید مطمئن باشد که در این فرصت کوتاهی که دارد نه شاه خواهد مرد، نه اسب و نه مردم وعده هایش را فراموش خواهند کرد.

وعده های آخوند حسن روحانی با وعده های توخالی دوره های قبلی مانند دوره رفسنجانی، خاتمی و احمدی نژاد بسیار فرق میکند. رؤسای جمهوری قبلی معمولاً وعده های مبهم و دو پهلو میدادند تا برای چانه زنی و فرار از مسئولیت جای فراری باشد. ولی وعده های حسن روحانی بسیار واضح و مشخص هستند و جای بازی با کلمات و چانه زنی را باز نگذاشته است. مثلاً احمدی نژاد میگفت که دریاچه اورمیه را نجات خواهد داد! ملاحظه میکنید که وعده او مبهم بود. زیرا نجات دریاچه اورمیه را به آینده ای ناپیدا محول میکرد. ولی حسن روحانی وعده واضح داده است. او علناً وعده داده که اولین اقدامش در پست ریاست جمهوری، نجات دریاچه اورمیه خواهد بود، زیرا زندگی چهارده میلیون ترک حاشیه نشین دریاچه در خطر است. احمدی نژاد وعده داده بود که در آینده پول نفت را سر سفره مردم بیاورد. ملاحظه میکنید که باز هم وعده ای مبهم که به آینده ای ناپیدا محول میشد. اما حسن روحانی وعده داده است که نجات بحران اقتصادی ایران در اسرع وقت جزء اولین اقدامهای او خواهد بود. احمدی نژاد علناً با بازی با کلمات روند مذاکرات اتمی را به دازا میکشانید تا وقت اضافی بخرد. اما حسن روحانی آشکارا روند مذاکرات اتمی در دوره احمدی نژاد را محکوم کرده و وعده داده است تا در اسرع وقت بدون اتلاف وقت غائله اتمی را حل و فصل نماید! ملاحظه میکنید که وعده های حسن روحانی ظاهر دموکراتیک و اغوا کننده دارند و جای هیچگونه چانه زنی و فرار از مسئولیت را باز نگذاشته است. بالاخره ریاست جمهوری حسن روحانی آغاز شد و باید به وعده هایش عمل کند.

هرچند که سیاستمداران آمریکائی و اسرائیلی هیچ چشم امیدی به حسن روحانی ندارند و حاضر نشده اند تا تحریمها را اندکی کاهش دهند، ولی سیاستمداران بریتانیایی با آب و تاب فراوان قصد باد کردن عروسک خیمه شب بازی خود یعنی حسن روحانی را دارند. بریتانیا تنها کشور غربی بود که از انتخاب حسن روحانی استقبال کرد و در مراسم تحلیف او شرکت نمود. بریتانیا شاهد است که مستعمره چند صد ساله او یعنی ایران در حال اضمحلال و تجزیه شدن است، بناچار سعی میکند با حلوا حلوا گفتن، دهان شنوندگان را شیرین کند. در بی بی سی فارسی که سخنگوی دولت بریتانیا است چنان از وعده های آخوند حسن روحانی تمجید میشود که انگار یارو مسیح مقدس یا امام زمان است که ظهور کرده. هرگونه اعتراض به سوابق سیاه حسن روحانی در سمت ریاست شورای عالی امنیت (وابسته به وزارت اطلاعات) در دوره های قبلی با سانسور شدید بی بی سی فارسی مواجه میشود تا مردم ندادند که آخوند حسن روحانی همان کسی است که پشت پرده مسئول فاجعه کوی دانشگاه تهران و قتلهای زنجیره ای بوده است.

حسن روحانی حداکثر یکسال فرصت دارد تا به وعده های درون مرزی و برون مرزی خود عمل کند. او علناً وعده داده است که اولین اقدامهایش در پست ریاست جمهوری عبارتند خواهند بود از: نجات دریاچه اورمیه، آزاد کردن آموزش زبانهای مادری ملل غیرفارس، رفع تبعیضهای قومی، حل بحران اقتصادی و پایان دادن به غائله اتمی ایران. اگر آخوند حسن روحانی به این وعده های واضح و آشکار در طی یکسال عمل ننماید، بدان معنی خواهد بود که علناً دروغ گفته و خود بخود مشروعیت ریاست جمهوری او ابطال خواهد شد. آخوند حسن روحانی اگر تا یکسال به این وعده ها عمل ننماید، خود بخود از پست ریاست جمهوری خلع خواهد شد زیرا با اتکا به این وعده های جعلی توانست رأی بیاورد. آخوند حسن روحانی فقط یک کارت بازی در دست دارد و این کارت سرنوشت رژیم آخوندی را تعیین خواهد کرد، یا برد یا باخت. وعده های تو خالی حسن روحانی تنها کارت بازی رژیم آخوندی است. اگر حسن روحانی به وعده هایش عمل کند، کارت او برنده و اگر نتواند به وعده هایش عمل کند، کارت او بازنده است و با حلوا حلوا گفتن نه دهان شیرین میشود و نه اسب پادشاه صحبت کردن یاد میگیرد.

همه میدانیم که آخوند حسن روحانی در نظام فاسد شوونیستی حاکم بر ایران، قادر به انجام هیچگونه اصلاحاتی نیست و اگر نتواند به وعده های درون مرزی و برون مرزی واضحی که داده عمل کند، با اعتراض و قیام میلیونی مردم معترض داخل کشور و تحریمهای اقتصادی بیشتر خارج کشور مواجه خواهد شد. ملل غیرفارس اسیر در ایران از هم اکنون باید آماده تجزیه ایران و استقلال باشند زیرا میدانیم که نه آن راهزن میتواند به اسب پادشاه صحبت کردن یاد دهد و نه آخوند حسن روحانی قادر است به وعده های دروغین دموکراتیکش عمل کند. بزودی با رسوا شدن وعده های دروغین آخوند حسن روحانی، رژیم پوسیده آخوندی هم از درون مرز و هم از برون مرز محاصره خواهد شد و اندک پان فارس مزدور رژیم قادر نخواهد بود تا در برابر خشم آتشفشان ملل غیرفارس اسیر ایران قد علم کند.

آقای حسن روحانی مردم منتظر هستند تا به وعده هایت در اسرع وقت عمل کنی. (شاید هم مایل باشی به اسب پادشاه صحبت کردن یاد دهی!!!). اگر به وعده هایت عمل نکنی، به زباله دان تاریخ پرتاب خواهی شد، به همان زباله دان تاریخی که شاه آدمکش پرتاب شد و ما اطمئنان داریم که قادر به انجام وعده هایت نخواهی بود، پس آماده باش تا در صخحه زباله دانی تاریخ گنجانده شوی.

آراز ایلخچی
۱۰/۰۸/۲۰۱۳


Saturday, May 17, 2014

عواقب خشکاندن دریاچه اورمیه / تخلیه شهرهای آزربایجان و شیوع بیماریهای مختلف



مدیر کل حفاظت محیط زیست آزربایجان غربی اعلام کرد که تا چند روز آینده دریاچه اورمیه صد در صد خشک خواهد شد.

به گزارش پایگاه خبری روز، مدیرکل محیط زیست
آزربایجان غربی ضمن ابراز نگرانی نسبت به کاهش تراز آب دریاچه اورمیه اظهار داشته اکنون تنها ۵ درصد از آب این دریاچه باقی مانده و ۹۵ درصد آن به بیابان نمک تبدیل شده است.

به گفته این مقام مسئول تراز آب این دریاچه نسبت به مدت مشابه در سال گذشته با کاهشی ۵۰ سانتیمتری روبرو بوده و در حال حاضر تنها در کنار پل میانگذر دریاچه ارومیه مقدار اندکی آب وجود دارد "که آن هم تا چند روز آینده تبخیر و دریاچه صد در صد خشک" خواهد شد.

وی تاکید کرده که حداقل ۱۲ تا ۲۰ سال زمان لازم است تا این دریاچه احیا شود و افزوده " در شرایطی که کشاورزی تهدیدی علیه دریاچه اورمیه محسوب می‌شود باید برای جلوگیری از بحرانی‌تر شدن وضعیت آن در نگرش‌ها و عملکردهای گذشته تغییری اساسی ایجاد شود".

بر اساس آمارهای منتشر شده طی ۱۷ سال گذشته طراز آبی دریاچه اورمیه بیش از ۸ متر کاهش یافته است.

سیاست های غلط خود کفایی عامل خشکی دریاچه ارومیه

به گفته حسن عباس نژاد در حال حاضر در این استان ۱۸۷ کانون ریزگرد وجود دارد، در حالی که ۳۰ سال پیش تنها دو کانون ریزگرد در این استان وجود داشته است. وی سیاست‌های غلط در زمینه خودکفایی در تولید گوشت قرمز و گندم را اصلیترین عامل از بین رفتن پوشش گیاهی این استان قلمداد کرده است.


اواخر اسفند ماه گذشته رئیس ستاد بحران آزربایجان غربی با ابراز نگرانی از روند خشکی دریاچه اورمیه اظهار داشته بود که در اورمیه ۶۳۳ روستا، سلماس ۱۵۸ روستا، نقده ۹۶ روستا، مهاباد ۱۹۸ روستا و میاندوآب ۱۹۴ روستا و در مجموع یک هزار و ۲۷۹ روستا در معرض افزایش شوری آب شرب و کشاورزی هستند.

پارک ملی دریاچه اورمیه که پس از بحر المیت در مرز اردن با اسرائیل با مساحتی در حدود ۵۷۰ هزار هکتار دومین دریاچه شور جهان قلمداد می شود، طی سالهای گذشته به دلیل عوامل زیستی و انسانی روز به روز بر بحران خشکی و بی آبی آن افزوده است.


در این بین مقامات مسئول غیر از اظهار نظرهای کارشناسی و اعلام اینکه پروژه های رفع این بحران  در شرف اجرایی شدن می‌باشد تا کنون نه آماری را در این خصوص منتشر کرده اند و نه فعالیت چشمگیری را برای رفع این بحران علی رغم اعتراض‌های داخلی و جهانی، از خود بروز نداده‌اند.

بر اساس تحقیقاتی که صورت گرفته در صورت خشک شدن دریاچه ارومیه میزان بیماری‌هایی چون سرطان، عفونت ریه، بیماری های چشمی و تولد کودکان ناقص افزایش خواهد یافت. بسیاری از کارشناسان اعلام کرده اند در صورت عدم رفع این بحران، احتمال تکرار فاجعه ای چون خشک شدن دریاچه آرال در آسیای میانه این منطقه و جمعیت ساکن در این ناحیه را تهدید می‌کند.

این در حالی است که سال گذشته یکی از نمایندگان شهر اورمیه اعلام کرده بود که در صورت خشکی کامل دریاچه اورمیه "جمعیت سه میلیونی مردم ساکن در این منطقه و استان‌های مجاور جز ترک محل زندگی خود و مهاجرت به سایر استان‌های کشور" چاره‌ دیگری نخواهند داشت.

حسن روحانی در خصوص مقابله با خشک شدن دریاچه اورمیه وعده‌های زیادی داده بود اما از این یاوه ها که بگذریم، همچون طی سال‌های گذشته غیر از برگزاری چندین کنفرانس نمایشی جهت گردهمایی برای خوشگذرانی، در عمل هیچ اقدامی در راستای نجات این دریاچه صورت نپذیرفته است.


(۱)
 دریاچه اورمیه بمثابه قلب آزربایجان که از اهمیت جهانی برخوردار است توسط سرمایه داران اشغالگر فارس خشکانده می شود تا آزربایجانیها را بر روی نمک بنشاند. پذیرفتن این اقدام ضد آزربایجانی و ضد انسانی از طرف تورکها غیر قابل قبول میباشد.  مهاجرت تورکها از آزربایجان، ویرانی اقتصاد آزربایجان، زوال آزربایجان به موقعیت و جایگاه پست در منطقه و غیره همگی نتایج اجتناب ناپذیر خشکی زمینهای کشاورزی و دریاچه اورمیه خواهند شد.

سرمایه داران اشغالگر ایرانی برای ادامه و استمرار اشغالگری بر اراضی آزربایجان قصد دارند آزربایجان را به کویر نمک و شوره زاری وسیع تبدیل کند تا بتدریج میلیونها آزربایجانی را به کوچ و مهاجرت داوطلبانه  به خارج از آزربایجان وادار سازند. مهاجرت داوطلبانه و تخلیه ساکنین دهها هزار روستا و دهها شهر آزربایجان بخاطر پیشرویهای نمک و شیوع بیماریهای کشنده از یکسو به ورشکسته شدن کشاورزی، صنایع و کلا اقتصاد آزربایجان منجر شده و از سوی دیگر مردم مهاجر و آواره تورک در شهر های ایران براحتی قربانی سیاست آسمیلاسیون میشوند.
کاهش جمعیت تورکها در آزربایجان در نتیجه مهاجرت و نابودی اقتصاد آزربایجان اهدافی هستند که دولت فاشیست ایران با خشکاندن دریاچه دنبال میکند. سیاستمداران شوونیست فارس میدانند که تنها با پراکنده کردن تورکهای آزربایجان و نابود کردن اقتصاد میتوانند بر آزربایجان تسلط دائمی پیدا کنند.


(۱): solgunaz.com




صدای خیانت به محیط زیست فردا درمی آید



کاری از دستش برنمی آید. نه سرمایه دارد و نه فریاد بلد است. پشت و پناهی هم ندارد. پول هم ندارد. در مقابل هر حمله و هجومی نیز دفاعی بلد نیست

 آنها که دورنگر هستند و فریادهای در گلو مانده محیط زیست را می شنوند و عقل و هوش درست هم دارند همه همت خویش را به کار می گیرند تا به کمک او بیایند. اگر او گلویی برای فریاد و اعتراض ندارد آنها فریادهایشان را به کمک او می آورند چون می دانند هر مرگی که در این حوزه اتفاق بیفتد گرچه خاموش است اما مرگ آنها را نیز رقم می زند.

در برخی کشورها قدرت نهادها و سازمانهای طرفدار محیط زیست از قدرت هر پلیس و دستگاه حاکمه ای هم بیشتر است. اما در ایران، محیط زیست متأسفانه نه در دستگاه عریض و طویل دولت حامیان چندان بانفوذی داشته و نه سازمانها و نهادهای مردمی و غیردولتی و تشکلهای مردم نهاد قدرتمندی برایش پا گرفته اند که بتوانند از آن آنچنان که باید حفاظت کنند. به همین خاطر همواره محیط زیست یا با تبر صاحبان ثروت روبرو بوده و یا با شمشیر صاحبان قدرت... اما محیط زیست در هر زمان و هر دوره با مرگ خاموش خود و به قیمت جان خویش درس های عبرت آموز به ما داده و بر غم و اندوه بی تکلیفی و بی تدبیری و بی تفاوتی ما افزوده است.

این روزها وقتی می شنویم که از دریاچه ارومیه تنها کالبد نیمه جانی باقی مانده که دارد نفسهای آخرش را می کشد فریاد و آه و ناله و فغان از هر سو بلند می کنیم و مرثیه سرایی را آغاز می کنیم، اما بیماری را که به مرحله مرگ افتاده با چه میزان هزینه و چه مقدار صرف وقت و با چند عمل جراحی می توان به زندگی برگرداند؟

بیماری که قبل از وخیم شدن بیماری اش با اندکی مراقبت و توجه می توانست به این حال و روز نیفتد. محیط زیست ما مثل غرور مرد است که گرچه شکستن آن صدا ندارد اما دردی می آورد که جبرانش به این سادگی ها میسر نیست. به اظهارنظرهای این روزها نگاه کنید. نماینده ای، فلان مسئول و وزیر قبل را مقصر می داند که اجازه ساخت چندین سد را در حوضه آبریز دریاچه صادر کرده است. دیگری، فلان نماینده شهر همجوار را که سهم آب دریاچه را به شهر خودشان برده تا برای آب شرب و فضای سبز استفاده شود... آن دیگری به خود این نماینده می توپد که با اصرار بر گسترش بخش کشاورزی در حوزه نمایندگی خودش، سطح زیرکشت کشاورزی را دو برابر کرده تا مثلاً به کمک کشاورزان منطقه بیاید اما با همین اصرار غیرعلمی خودش باعث شده که با صدور مجوز حفر و بهره برداری صدها حلقه چاه جدید، سفره های آب زیرزمینی هر روز فقیر و فقیرتر شده و به مرگ دریاچه کمک کند. و حالا همگی به داد و فریاد نشسته اند که برای جلوگیری از مرگ این دریاچه کاری کنند درحالی که هرکدام به سهم خود در دورانهای گذشته با ندانم کاری و بی توجهی گامی در جهت وخامت حال این بیمار برداشته اند.

واقعیت این است که ما در ارتباط با محیط زیست همواره با این سهل انگاری و بی توجهی روبرو بوده ایم. به شمال کشور نگاه کنید که تقریباً تنها منطقه دارای پوشش جنگلی مناسب در کل کشور است و مستعدترین منطقه کشاورزی به حساب می آید اما برای شمال چه اتفاقی افتاده است؟ بسیاری از زمینهای کشاورزی و عرصه های جنگلی کشور عرصه تاخت و تاز صاحبان ثروت و سرمایه است. برای جلوگیری از تقسیم زمینهای کشاورزی و تبدیل آن به خانه و ساختمان و ویلا چه کرده ایم؟ بسیاری از کارشناسان درباره جلوگیری از روند سدسازی در کشور و تأثیرات شگرفی که ساخت برخی از این سدها بر زیست بوم جانوری و گیاهی و زندگی افراد ساکن در منطقه و کلاً محیط زیست می گذارد اعلام خطر کرده اند اما آیا این روند متوقف شده است؟ جریان غیرکارشناسی انتقال آب از سرچشمه فلان رود و برای تأمین آب شرب یا کشاورزی فلان منطقه متوقف شده است؟ محیط زیست همواره یا با تبر صاحبان ثروت و یا با شمشیر صاحبان قدرت زخمی و مجروح شده و گاه حتی با مرگ خاموش خود آه و حسرت برایمان به ارمغان آورده است.

گمان نکنید تخریب محیط زیست تنها در ارومیه و یا در کنار زاینده رود و یا تالاب های فارس اتفاق افتاده است. گمان می کنید پایتخت که مثلاً آبادترین نقطه ایران است، درحال مرگ خاموش در عین هیاهو و داد و فغان و نمایش حیات و سرزندگی و نشاط نیست؟ صاحبان قدرت و ثروت با این شهر چه کرده اند؟ شهرداری ها با این شهر چه کرده اند؟ شهرداری هایی که برای انجام پروژه های بزرگ و نمایان به پولهای کلان نیاز داشته اند تا مهارت و توان خود را به رخ بکشند و قطعه قطعه شهر را فروخته اند و این شهر را به یک پارکینگ بزرگ و پر تنش و پر استرس و بلکه به یک عجوزه عروس هزارداماد بدل کرده اند. باغها و ییلاقها و رودخانه های پر آب این شهر کجاست؟ اصلاً آیا این شهر محدوده ای دارد؟ خارج از محدوده کجاست؟ تهران در سالهای نه چندان دور محدوده ای داشت و خارج از محدوده ای. ساخت و ساز در آن تعریفی داشت. در هر زمینی نمی شد هر کاری کرد. اما حال، چه با این شهر کرده ایم؟ صاحبان ثروت و قدرت با همکاری شهرداری در هر کجا و به هر شکل هرچه خواستند ساختند و فروختند و به بهای پول کم یا زیادی که به شهرداری بابت تراکم اضافه و یا تغییر کاربری پرداختند، چند برابر پول به جیب زدند. محصول این تجارت ناپسند، شهری بی قواره با درخت های بریده و باغ های سوخته و ییلاق هایی از بین رفته و انبوه برجهای مسکونی و مجتمع های تجاری بی فایده و ایجاد میل کاذب و خطرناک و ضد توسعه برای جذب ثروت و سرمایه و مهاجرت های بی رویه بوده است. راستی تهران تا چند سال دیگر می میرد؟ نه اینکه بمیرد بلکه به حال و روزی می افتد که زندگی در آن چندان تفاوتی با مرگ تدریجی ندارد. و مگر جز این است که حال که این شهر هنوز حیاتی دارد و نیمچه قدرتی برای مقابله با آلودگی هوا، کمبود آب، حوادث طبیعی و...، ما غافلانه به تماشا نشسته ایم و همچنان شاهد فروش شهر به صاحبان ثروت و قدرت بوده ایم برای آنکه با آن هر کار که خواسته اند بکنند؟

اخیراً و در همین هفته های گذشته چند خبر درز کرده که فلان باغ و فلان محدوده فضای سبز توسط فلان ارگان یا بهمان بانک یا فلان سرمایه دار و برج ساز با چند یا چندین میلیاردی که به شهرداری پرداخته شده از فضای سبز یا تفریحی و یا... تبدیل کاربری یافته و عرصه هجوم بولدوزرها شده است؟ مگر حال نمی دانیم که اینگونه اعمال و رفتار که نتیجه حاکمیت روحیه منفعت طلبی و سرمایه سالاری و نفوذ ناروای سرمایه است فردا و فرداها چه به روز شهر و شهروندانش می آورد؟ و مگر این حکایت قربانی کردن محیط زیست مظلوم و بی صدا تنها به این کلانشهر منحصر است؟ با کدام زبان التماس باید گفت که عزیزان! شما را به همه مقدسات سوگند، به شهر و شهروندانش رحم آورید. به محیط زیست رحم کنید. بحران کم آبی را جدی بگیرید. به تالابها و دریاچه ها و سفره های آب زیرزمینی گوشه چشمی از سر عنایت داشته باشید. جنگلهای کشور را سرمایه ملی بدانید. اجازه تخریب و تغییر کاربری زمین های کشاورزی، منابع طبیعی و فضای سبز شهری را صادر نکنید. کمی اندیشه کنید که آمایش سرزمین بخصوص در بخش کشاورزی چقدر ضروری است! کشوری که اینهمه واردات گندم و جو و ذرّت و سویا و برنج دارد چرا باید منابع آب محدودش صرف کشت های غرقابی و پرمصرف بشود؟ کشوری که به سیاست های تشویق جمعیتی روی آورده است برای آب و تغذیه نسل رو به رشد فردا چه برنامه هایی از حالا باید داشته باشد؟ و...

در این باره گفتنی های فراوانی هست که مجالش در این مقال نیست و لذا به همین مختصر بسنده می شود. تنها در پایان کلام بد نیست یادمان باشد سازی که امروز برای محیط زیست کشور در حال نواختن آنیم، از جمله ی آن سازهاست که صدایش فردا درمی آید!

منبع: الف - فتح الله آملی (جوادی)



آغاز طوفان های نمکی از 15ام شهریور ماه / تبریز، اورمیـه و بیشتر شهرهای استان تخلیه می‌شود




‌‌نماینده مردم اورمیـه در مجلس گفت: در صورت بروز طوفان‌های نمکی شهر بزرگ تبریز و احتمالا شهر اورمیه هم تخلیه می‌شود، بنابراعلام متخصصان و گروه‌های محقق طوفان‌های نمکی از 15 ام شهریور ماه آغاز می‌شود.

عابد فتاحی با اشاره به انتشار خبر خشک شدن صد درصدی دریاچه ارومیه از سوی مدیرکل حفاظت از محیط زیست آذربایجان غربی در رسانه‌ها و واکنش‌های صورت گرفته نسبت به این خبر اظهار کرد: آقای عباس نژاد از یک واقعیت تلخ پرده برداشتند و اظهارت ایشان کاملا صحیح و علمی است.

وی افزود: سیر خشک شدن دریاچه ارومیه از اوایل سال 72 آغاز شده و در مقابل چشمان همه مسئولین خشک شده است، بر اساس توافق نامه اجلاس باری چند نهاد وظیفه رسیدگی بر وضعیت دریاچه ارومیه را داشتند که عملا هیچ کدام کاری نکرده‌اند.

نجات دریاچه اورمیه سالهاست که موضوع همایش‌ها و جلسات کثیری بوده است اما خروجی این جلسات به غیر از چند عکس دسته‌جمعی و چندین شعار چیز دیگری دربرنداشته است و هیچ اقدام عملی جهت نجات دریاچه ارومیه صورت نگرفته است.


دریاچه اورمیه آخرین روزهای حیات خود را می‌گذراند و به جز چند سراب و اندکی آب در اطراف پل میانگذر چیزی از آن باقی نمانده است. این دریاچه روزگاری به عنوان نگین فیروزه ای آزربایجان یاد می‌شد اما اکنون این دریاچه همچون غول نمکی چندین میلیارد تنی متصور می‌باشد که با اندکی غفلت از جا برخواسته و بر سر میلیونها نفر آوار می‌شود
اکنون دریاچه اورمیه یک منبع بی پایان برای ایجاد طوفان‌های نمکی و ریزگردهای شوری است که اندک اندک بر سینه انسانهایی خواهد نشست و فشار خونشان را بالا خواهد برد که روزگاری برای تنظیم فشار خونشان تن به پهنه آبی یا لجن زارهای آن می سپردند

انسان‌ها چنان در مقابل رودهای حیات بخش دریاچه اورمیه سد ساختند گویی که اصلاً بنا نیست دریاچه‌ای وجود داشته باشد و در اندک زمانی چنان اقلیم یک منطقه را تغییر دادند که حتی دیگر بخار آبی نیز از دریاچه بلند نشود

دریاچه ما امروز بزرگوارانه اعتباراتی که برای نجاتش تخصیص می‌یابد را در همایش‌ها و جلسات بی‌سرانجام باز هم در کام فرزندانش می‌ریزد و یادآور می‌شود که تا رمقی در بدن دارم مثل آب و خدا به شما حیات می دهم





فتاحی تصریح کرد: بنابراعلام متخصصان و گروه های محقق طوفان‌های نمکی از 15 ام شهریور ماه آغاز می‌شود.


دریاچه ارومیه تا چند روز آینده 100 درصد خشک می‌شود اما حتی در این چند روز نیز کسی بالای سر این محتضر حاضر نشده و تلقینش را نخواهد گفت.
دیگر دریاچه ای بنام اورمیه وجود ندارد


Friday, May 16, 2014

بنویسید که در قرن 21 یک دریاچه از تشنگی جان سپرد، نه آنکه آبی برای زنده ماندن نداشت




آنچه که زیر پا مانده دریاچه اورمیه نیست
شرافت توست...
بی تفاوت نباش...
امروز این دریاچه دست یاری به سوی من و تو دراز كرده است....




ملّت نئجه تاراج اولور اولسون...


ملّت نئجه تاراج اولور اولسون نه ایشیم وار؟
دوشمن لره مؤحتاج اولور اولسون نه ایشیم وار؟
قوی من توخ اولوم اؤزگه لر ایله نه دی کاریم؟
دونیا و جهان آج اولور اولسون نه ایشیم وار؟



سس سالما یاتان لار آییلار قوی هله یاتسین
یاتمیش لاری راضی دئییلم کیمسه اویاتسین
تک تک آییلان وارسا دا حق دادیما چاتسین
من سالم اولوم، جومله جهان باتسا دا باتسین
 
ملّت نئجه تاراج اولور اولسون نه ایشیم وار؟
دوشمن لره مؤحتاج اولور اولسون نه ایشیم وار؟



سالما یادیما صؤحبت- تاریخ- جهانی
ایّام- سلفدن دئمه سؤز بیر ده فلانی
حال ایسه گتیر حال ائله ییم دولمانی نانی
موستقبلی گؤرمک نه گرک، عؤمردی فانی

ملّت نئجه تاراج اولور اولسون نه ایشیم وار؟
دوشمن لره مؤحتاج اولور اولسون نه ایشیم وار؟



اؤلاد- وطن قوی هله آواره دولانسین
چرکاب- سفالت له الی، باشی بولانسین
دول اؤرَت ایسه، سایله اولسون اودا یانسین
آنجاق منیم آوازه ی- شأنیم اوجالانسین

ملّت نئجه تاراج اولور اولسون نه ایشیم وار؟
دوشمن لره مؤحتاج اولور اولسون نه ایشیم وار؟



هر ملّت ائدیر صفحه ی- دونیاده ترقّی
ائیلر هره بیر منزل- مأواده ترقّی
یورغان دؤشگیمده دوءشه گر یاده ترقّی
بیز ده ائدریک عالم- رؤیاده ترقّی

ملّت نئجه تاراج اولور اولسون نه ایشیم وار؟
دوشمن لره مؤحتاج اولور اولسون نه ایشیم وار؟




تهران به این نتیجه رسیده است که این دریاچه باید خشک شود.




١.مسئولین ایران اعلام کرده اند که کار اب رسانی به دریاچه اورمیه را شروع کردیم اما حقیقت عکس این موضوع را نشان میدهد... ایا اگر این دریاچه در اصفهان یا شیراز یا تهران یا... دیگر شهرها بود این چنین میکردید؟
٢. شما با بستن صد های شهر چایی و باراندوز چایی و بابستن رود های بزرگ زرینه رود و سیمینه رود و ایجاد این پل ها در دریاچه 50درصد باعث خشک شدن این دریاچه شدین درسته؟ شما ها قصد آباد کردن داشتید یا ویران کردن؟
٣. وطبق گفته های اقای قاضی پور 3ملیارد تن اب سالیانه دریاچه اورمیه به این دریاچه نرسیده حتی اگر شما از امسال این اب را وارد دریاچه کنید به جایی نمیرسید حتی اب این دریاچه به حالت عادی نمیرسد اما باز هم از هیچچی بهتر است.
٤.دریاچه اورمیه به اعنوان دومین دریاچه نمکین جهان ایا لایق این کار هاست؟ این دریاچه که روزی دارای زیبایی خاصی بود ودل هر بیننده وشنونده ای را جذب خود میکرد حالا دیگر شور زاری بیش نیست.

طرح انتقال آب ارس با رفتن پیمانکار در همان مراحل اولیه به کما رفت.

تهران به این نتیجه رسیده است که این دریا باید خشک شود.

برای ثبت در تاریخ:

دولت ایران با خشک کردن دریاچه اورمیه حق حیات را از آزربایجان سلب کرد. این خیانت تاثیری تاریخی در شکاف بین آزربایجان و ایران خواهد گذاشت.
کشاورزی بیش از پیش از بین خواهد رفت. سرطان و بیماری های گوناگون افزایش پیدا خواهد کرد. آبهای زیرزمینی شور خواهد شد. نمک به فاصله چند صد کیلومتر استانهای آزربایجانی را همانند کویر ایران خشک خواهد کرد.

و مهمتر از همه: زخمی تاریخی بر اعتماد آزربایجان به حکومت ایران خواهد زد.

آزربایجان هیچ گاه فراموش نخواهد کرد.





Tuesday, May 13, 2014

از معنای واژه آزربایجان تا شعار کشور آزربایجان! - نگاهی کوتاه به منشاء کلمه آزربایجان



بعضی از پان ایرانیستها در شبکه های اجتماعی از شعار آزربایجانی 
Land of Fire
که لوگوی تبلیغاتی تیم آتلتیکو مادرید نیز میباشد، جهت اثبات فارسی بودن نام "آزربایجان" استفاده میکنند! در اینجا باید بگوییم عبارت „آزربایجان، سرزمین آتش” شعار کشور آزربایجان جهت شناساندن جاذبه های خود به دنیا و جذب توریست میباشد.
 و لزوما یک شعار نمیتواند منشا نام یک کشور را بیان کند. برای مثال شعار کشور سن مارینو "آزادی" هستش ولی اسم کشور از یک قدیس گرفته شده است. و یا شعار کانادا “از دریا به دریا” میباشد ولی معنی لغوی اون "دهکده" یا "زیستگاه" است.
و مشخص نیست پان ایرانیستها چگونه مسائل تاریخی را از طریق اسپانسر یک تیم فوتبال و یا یک شعار کشف میکنند؟!
 
در سرزمین آزربایجان از قدیم بعلت جاری شدن نفت و قیر در سطح زمین در بعضی از مناطق ان(باکو) و اتش گیری انها مثلا در زمان وقوع رعد و برق و غیره باعث ایجاد چشمه های نفتی شعله ور درانجا ها میشدַ همچنین به خاطر باورهای مذهبی تركان قدیم( شامانیسم) كه اتش را وسیله پاكی و مورد احترام میدانستند( بر عكس هندو ایرانی ها كه اتش را میپرستیدند) اتش جایگاه ویژه ای در آزربایجان داشته استַ
ولی نام این سرزمین هیچ ربطی به كلمه فارسی آذر به معنی اتش ندارد

كلمه ازربایجان در اصل متشكل از " آذ+ ار+ بای+ گان یا قان معرب شده یعنی جان" می باشد.
"آز یا آس" نام قومی از تركان قدیم بوده که در نوشته های قدیم" اورخون یئنی سئی" نیز نامبرده شده است
عده ای از پژوهشگران از جمله " بارتولد" وابستگی آذها را با قبایل "توروك" كه كتیبه های اشوری از ۱۴۰۰ قبل از میلاد انها را ساكنین اطراف دریاچه اورمیه معرفی میكنند, محتمل میدانند
همچنین آذ یا آز در لغت تركی معنی اوغور و نیت خیر میدهد
"ار" دارای منشا, تركی بوده و به معنی انسان,مرد و جوانمرد میباشد این واژه بصورت پسوند به واژه های دیگر چسبیده و نام قبایل را بوجود می اورد: ( آوار- خزار یا خزار- ماجار یا مجار- قاجار یا قجر و...)
آزر یا آذر به معنی قوم و قبیله ای كه بعد ها با تغییرات مختصری به " هازر-خازر-خزر" تبدیل شده است
گویا با این كلمه خورشید را اراده میكرده اند
زیرا خورشید در باورهای تركان قدیم خلاق, مبارك و بركت بخش پنداشته می شده است
پس "آذار" یا "از+ار" نام خدای سعد و خیرخواهی نیز بود كه قبیله یا اتحاد قبیله ای خویشتن را به نام خدای خویش می نامیده اند.
" بای" یا "به ی" یا " بیگ, بیك,بك" به معنی غنی,توانگر,رئیس,قبیله,حاكم و... از طرفی "بایماق" در تركی قدیم به معنی تكامل و پیشرفت میباشد
"گان" در زبان تركی با قبول تغییرات اوایی به "قان" ( و در زبان عرب به جان) مبدل شده ودارای معانی زیادی چون : پدر, خاقان و... میباشد, و "قان" در تركی علامت فاعلی با تاكید و مبالغه است (چالیشقان) و بایقان به معنی تكامل یافته و بسیار پیشرفته
با توجه به مراتب مذكور , "آزربایگان" یا "آزربایقان" یا " آزربایجان" به معنی " پدر توانگر انسان آز یا اسی" به بیان دیگر "پدر توانگر مبارك" و " سرزمین ازی هایی كه بسیار پیشرفته هستند" است
تاريخ قومي و نژادي آزربایجان با نژاد و ايل هاي تورک زباني چون سومرها، ايلامي ها، ساويرها، قوتتي ها، اورارتوها، مانناها، ساخاها، کنگرها، مادها، اوغوزها، قیبچاق ها و ... مربوط است.»

در این میان، تاریخ نگاران و محققین آریاگرا نام آذربایجان را فارسی (به معنای سرزمین آتشکده ها و یا بر گرفته از نام آتشکده آذرگشنسب) میدانند و با تاکید بر غیر تورکی بودن نام آذربایجان با استناد به متون، نسخ و مجموعه کتب تاریخی تحریف شده ی عمدی یا سهوی مورخین عرب و اروپایی برای از بین بردن هویت تورکی در آذربایجان تلاش می کنند.

charls Berlits
تاریخدان و محقق امریكایی در كتاب"مثلث اژدها" آذ ها را یكی از بزرگترین قبایل ترك زبان به حساب اورده و اسم های آسیا و آذربایجان را نیز منتسب به انها میداند.

نام آز یا (آذ) یا (آذار) به مرور زمان در بین بعضی اقوام به خزار(خزر) هم تغییر کرده و هنوز هم ترکمنها آذربایجان را خزربایجان مینامند.
در داستان حماسی کوراوغلی ٬ در جایی از داستان کوراوغلی : من از خزربایجان امدم. امپراتوری مقتدر خزران را همین ترکان آذ(آز)(خزر) تشکیل داده بودند.در کل تمامی این قبیله ها در گذشته جزوی از امپراتوری ترکان بوده اند تمامی اقوام از شرق اسیا تا شرق اروپا تشکیل دهنده این امپراتوری بودند

Sunday, May 11, 2014

تلاش رسانه های ایران جهت توجیه عمل فاشیستی روزنامه جام جم


بهترین دفاع، حمله است!

به دنبال اقدام فاشیستی روزنامه جام جم ایران در حذف نام “آزربایجان” از روی پیراهن تیم اتلتیکو مادرید در مسابقات جان قهرمانی اورپا و اعتراض گسترده آزربایجانیان در شبکه های مجازی، سایتهای بی بی سی و العربیه نیز اقدام به انعکاس این خبر کردند.

BBC News
The main logo emblazoned on the chests of Atletico Madrid football players - Azerbaijan Land of Fire - has been edited out of photos published by an Iranian newspaper, it seems.

english.alarabiya.net
Saturday, 10 May 2014
 Atletico Madrid players and fans were in for a surprise after it was revealed that an Iranian newspaper edited out a logo emblazoned on the Spanish team’s shirt in a picture printed this week.
 ______________________

بعد از این اطلاع رسانی، رسانه های ایران طبق روال گذشته اقدام ماله کشی این اتفاق به نفع کشور خود کرده و در این راستا سایت
با درج مطلبی با عنوان
اقدام راسیستی روزنامه جام جم را در حذف نام آزربایجان، یک رویه ثابت در روزنامه های ایران دانست که تبلیغات تجاری همواره از روی پیراهن‌ تیم‌های ورزشی حذف می‌شوند 
 و جنجال بر سر این موضوع را کار ایادی استکباری و آمریکا و نتانیاهو و بدخواهان و اختلاف افکنان و ... دانسته است و مردم به چنگ زدن به ریسمان پان ایرانیزم دعوت کرده است.
ولی مشخص نیست که چرا رسانه های ایران نام "آزربایجان" به خاطر تبلیغ تجاری! حذف میکنند ولی تبلیغات اسپانسر تیم رئال مادرید رو که شرکت
bwin
هست رو هم به راحتی چاپ و پخش میکنند!
جهت اطلاع، این شرکت یکی از بزرگترین شرکتهای قماربازی و کازینو است!
و یا یک نمونه دیگر
 

در ضمن اسم آزربایجان اسم کالا نیست. اگر با این حساب باشد چرا در مسابقات فوتبال و کشتی و وزنه برداری نام ابوالفضل را بزرگ روی لباسهایشان چاپ کرده و همه جا پخش میکنند!
!!!!!!!
 

 پرواضح است که ایران تحمل نام "آزربایجان" را ندارد و مقامات ایرانی اجازه توسعه در هویت خود به یک جامعه قوی (آزربایجانیان) را نمی دهند“ و این عمل نیز تنها بخاطر انگیزه های سیاسی و فاشیستی رسانه های ایران بوده است.

حنای شما دیگر برای ما رنگی ندارد .
دست شما دیگر برای ما رو شده است !
و این کارها ماهیت فاشیستی شما را آشکارتر می کند .
باشید تا صبح دولتتان بدمد ...